هدیه

تصویری که در بالا مشاهده می کنید، هدیه ای است از یک دوست...

ضمن رونمایی از جایزه ای که در بازی "زندگی از قاب دوربین شما" به دستم رسید خواستم چند نکته را عنوان کنم:

اول تشکر از عارفه  که مثل خیلی های دیگه وبلاگ را رها نکرد و با این بازی دوباره ما را کنار هم جمع کرد. ممنونم عارفه

دوم تشکر از آن عده کثیری که به من رای دادن و عکس بنده را پسندیدن!!

در آخر هم چیزی نیست جز نیت قلبی من که آن سوزاندن دل دیگر دوستان بود :))


بوق های ممتد

ساعت نزدیک 3 بعد ازظهر است. از خیابون صدای بوق های ماشینی به گوش میرسد. انگار بخواهد یکی را صدا کند. اما بوق ها تمامی ندارد. از پنجره بیرون را نگاه می کنم. دو پسری که سرنشین یک پراید سفیدهستند  مرتب بوق می زنند و آن طرف خیابان را نگاه می کنند. مشخص است بوق ها برای چیست. می خواهم بروم پایین و چیزی بگویم که راننده پیاده می شود. در پیاده راه وسط چهارباغ، دو دختر روی صندلی نشسته اند. مذاکره شروع می شود.  ده دقیقه مذاکره می کنند. گاهی می خندند و گاهی نسبت به هم گارد می گیرند. در نهایت انگار پسر در حال آخرین تلاش هاست. از دور مشخص است که یکی از دخترها می گوید" نه مرسی" . بدون نتیجه پایان می یابد. پراید دور می شود و دخترها همچنان در حال صحبت کردن هستند.

هچ وقت نتوانستم خودم را آن قدر بیکار تصور کنم، یا ارزش زمان را آن قدر پایین بدانم که ساعت 3 بعدازظهر با ماشین در سطح شهر چرخ بزنم و برای کسی بوق های ممتد...

لازمه تغییر

خدا را شکر که پلیس در این زمینه وارد عمل شد، و گرنه مردم کشورمون همچنان در این دهه میخواستند پشت شیشه ماشین ها اشعار و مینیمال های مذهبی بنویسند. شاید فکر می کردند این کار در جهت تبلیغ دین و مذهب است... چه خیال خامی

اما مد چند سال اخیر، با توجه به سرد شدن هوا در ماه محرم، چایی نذری است. احتمال شما هم با ایستگاه های صلواتی چایی رو به رو شده اید. این ایستگاه اگر همراه با نوحه های بلند و راه بندان نباشد میتونه اقدام خوبی باشه؛ اما ای کاش کمی چارچوب ها را رعایت می کردیم. امروز که سر کار میومدم، یکی از همین ایستگاه ها را دیدم که روی پارچه بزرگی بر بالای میزش نوشته بود "چایخانه حضرت علی اکبر"... آخه برادر من این چه کاریه خب؟ احیانا نمیدونی چایخانه کجاست؟ احتمالا فرد خیّر نیت درستی داشته ولی اطلاعات عمومی کمی دارد. خب حالا چرا باید برای این ایستگاه ها اسم بگذاریم؟

دیروز هم مثلا تو خونه داشتم مداحی هایی که از صدا و سیما پخش میشد را نگاه میکردم. مداح محترم وسط کار داشت به "داعشی های سگ" فحش میداد. اولا آخه مجلس عزاداری که جای بد و بیراه گفتن به این و اون نیست. بعد هم مسئولین صدا و سیما نمیخوان محض رضای خدا بر روی این مسائل نظارتی بکنند؟ یعنی نمیشه روند هر سال تغییر بکنه و خلاقیتی به کار برده بشه؟!

***

یادمه یک سال مداح نزار القطری به صدا و سیما اومده بود و انصافا شنیدن مداحی ها به زبان عربی اتفاق خوبی بود. یا یک سال مجید مجیدی کلیپ های عزاداری از مداح های معروف تهیه کرده بود که که همه المان های لازم را داشت. اما این چند سال اخیر صدا و سیما یک برنامه ثابت برای همه شبکه ها دارد. تقسیم صفحه تلویزیون به چند قسمت و نشان دادن عزاداری های شهرهای مختلف در کنار هم....هر سال مثل پارسال


منِ نوعی اگر نتونم خودم را هر روز با شرایط جدید وفق بدم بازنده به حساب میام. صدا و سیما اگر نتونه همزمان با سلیقه مخاطب حرکت کند بازنده به حساب میاد. روزنامه نگاری که نتونه مطلب اش را با سلیقه خوانندگان وفق بدهد، باید جای خود را به روزنامه نگار دیگر بدهد.  چند روز پیش هم مطلبی را خوندم که یکی از نویسنده ها در وصف خداحافظی اش از وب نوشته بود. نقل به مضمون نوشته بود به جای اینکه بخواهد قلم اش را طبق سلیقه مخاطبان تغییر دهد بهتر می داند که چیزی ننویسد و  خداحافظی  کند. اما این که ببینیم زمانه تغییر کرده و ما بخواهیم روند ده سال پیش را داشته باشیم، یعنی اینکه نمی خواهیم رو به جلو باشیم. یعنی سکون و درجا زدن را ترجیح می دهیم.