چشم شیطان کور، گوش شیطان هم کر، کلا همه حس های شیطان غیر فعال! قرار است همین یکی دو روزه، متروی اصفهان به صورت آزمایشی شروع به کار کند. خب پروژه 15 ساله با این همه هزینه بالاخره مهم است دیگر... همین که تصور کنید ما 15 سال است میدان های مهم شهر را به صورت کارگاه عمرانی می بینیم متوجه می شوید چه حس و حالی عجیبی داریم! همین که تصور کنید زیباترین خیابان شهر را بسته اند به خاطر مترو، متوجه می شوید چقدر دوست داریم این کار تمام شود.
حالا این متروی محترم، قرار است روزی 3 ساعت، آن هم نیم ساعت یک بار حرکت کند. آن هم نه کل خط، بلکه یک سوم آن... اصلا به مرکز شهر نمی رسد که بخواهیم ازش استفاده کنیم... فقط قرار است افتتاح شود تا بلکه در افق 1404 بقیه خط آن هم افتتاح شود...
هر چقدر هم با این مسئله موافق باشیم که حمل و نقل عمومی و مترو خوب است باز هم باید در نظر گرفت یک پروژه نباید این قدر طولانی شود. 15 سال زمان کمی نیست. چهره بعضی خیابان ها و میدان های شهر را فراموش کرده ایم. اگر واقعا کار از اول درست بود و طرح مشخص داشت نباید بعدا با میراث فرهنگی به مشکل بر میخوردند. اگر طرح های عمرانی شهر درست بود، نباید ارگ جهان نما را در مرکز شهر با آن وضعیت جنجال برانگیز بسازند که هم یونسکو ایراد بگیرد هم مغازه های آن نه فروخته شود نه کسی آن را اجاره کند. اگر کلان شهر اصفهان مورد توجه قرار می گرفت، نباید مترو در این وضعیت افتتاح میشد، نباید ارگ جهان نما ساخته میشد و نباید زاینده رود به صورت کویر در می آمد.
امروز خبرگزاری ها تیتر زدند، 15 درصد مردم اصفهان به خاطر خشکی زاینده رود افسرده شده اند...
این یکی دو روز اخیر آروم آروم مردم را آماده شنیدن این خبر کردند. اول گفتند که بیشتر بیمارستان ها را گشته اند و ایرانی دیگری در آنها نیست. بعدتر گفتند 21 تریلی دیگر جسد وجود دارد که هنوز عربستان اجازه بازدید از آنها را نداده است. دیروز هم عنوان کردند که دیگرهمه بیمارستان ها را گشته اند و ایرانی دیگری در بین مجروحین وجود ندارد. امروز صبح هم کار را یکسره کردند. اعلامیه ای منتشر کردند که 464 نفر در این حادثه جان خودشان را از دست داده اند. متاسفانه مردم فراموش کاری هستیم. می دانم که تا یک ماه آینده این مسئله به شدت بررسی می شود و گفتگوهای خبری صدا و سیما و سایت ها و روزنامه ها به این موضوع می پردازند و هر کسی تحلیل جدیدی ارائه می کند. اما جو این خبر به زودی می خوابد. کمی بعدتر یادمان می رود عربستان با ما چه کرد. همین الان سقوط جرثقیل از یادها رفته است. یادمان می رود که یک سال گذشت. همین یک سال پیش بود که اسید پاشی های اصفهان سرتیتر خبرها بود. مردم جلوی دادگستری تجمع کردند و شعار دادند. یک سال گذشت از زمانی که هر روز قربانیان اسیدپاشی در رسانه ها بودند و همه پیگیر سلامتشان بودند. یک سال گذشت... یادمان رفت...
الان هم همه داغداریم. نه اینکه از نزدیکانمان کسی را از دست داده باشم، اما داغدار آن هم وطنانی هستم که دو نفری رفتند و تکی برگشتند. خانواده ای رفتند و تنها آمدند... داغداریم.... اما کاش یادمان نرود که چه کسی مسئول این واقعه بود... کاش
امروز خبر درگذشت ناگهانی کاپیتان پرسپولیس همه را شوکه کرد... دارم به این فکر می کنم که دیشب وقتی هادی نوروزی می خواسته بخوابد چقدر احتمال میداده نیمه شب قفسه سینه اش درد بگیرد و طلوع خورشید را نبیند... چقدر نزدیک است...
لازم نیست دنبال حل مشکلات کشور باشیم. درد کشور ما خیلی سطحی تر از مسائل بنیادی است. درد ما این است که دو روزه همه شبکه های صدا و سیما در حال توجیه دست دادن ظریف با اوباما هستند. اینکه تصادفی همدیگر را دیدند. اینکه قرار نبوده دست بدهند. اینکه جان کری پیش قدم شده برای معرفی ظریف. اینکه دست کی روی دست اون یکیه...اینکه ظریف کجا را نگاه میکنه و اوباما کجا را... اینکه دست دادن تو راهرو بوده یا تو سالن... درد ما اینکه که نماینده های مجلس امروز عربده کشی کنند که چرا ظریف با اوباما دست داده... حالا که با اوباما دست داده دیگه نباید با اون دستش با رهبر دست بده!!
درد ما تو همین مسئله دست دادن خلاصه میشه...
گاهی در نقد فیلم ها میخونیم که فلان سکانس اضافی بودو با حذف این سکانس تغییری در فیلم حاصل نمیشد... حالا بیایید تصور کنیم این خبر رسانه ای نمیشد. آیا آسمون به زمین میومد؟