افرند
افرند

افرند

بگذریم

رو لبه دیوارهای اطراف  چهل ستون نشسته بودم

رفتگری با زحمت زیاد، برگ های داخل جوی را جمع میکرد تا وقتی چشممان به جوی ها می افتد، غیر از تمیزی چیزی نبینیم

نزدیک شد و از گذر روزها گفت

از اینکه فلان روحانی مطرح که در تلویزیون هم زیاد می آید، همیشه با لهجه آذری می گوید: "بگذریم "

گرم صحبت بودیم که ماشین گران قیمتی کنار خیابان ایستاد

دختری از ماشین پیاده شد و از پسر جوانی که پشت فرمان بود خداحافظی کرد

در حین پیاده شدن، قوطی خالی رانی را داخل جوی تمیز انداخت و رفت

ماشین تمیز حتما مهمتر از خیابان هاست


من و رفتگر هم که نظاره گر این اتفاق بودیم، فقط با چشم رفتن دختر و دور شدن ماشین را نگاه کردیم

وقتی دور شدن، رفتگر بهم گفت: بگذریم ...


امروز، 30 سال می شود که دارم می گذرم

لیسانس میسنانس

برای تمیزکاری دفتر، به یکی از شرکت های خدماتی زنگ زدیم.  خانم جوانی برای تمیزکاری آمد و در گفتگوهایی که رد و بدل شد فهمیدیم هم دوره همکارم در دانشگاه اصفهان بوده و مدیریت خوانده. وقتی فهمیدم حس عجیبی بهم دست داد. قبول شدن در دوره های روزانه دانشگاه اصفهان آرزوی خیلی هاست. اما چه می شود که آینده این فارغ التحصیلان این می شود، عجیب است.

همیشه گفتم و اعتقاد دارم که کار عیب نیست. عیب بیکاری است. اما اگر نمی فهمیدم که  لیسانس مدیریت دانگشاه اصفهان را دارد، این  حس ناخوشایند بهم دست نمیداد

بریم سر اصل مطلب


نمی دونم از اول اینطوری بودم یا نه، اما اخیرا برای خودم که خیلی جلوه بیشتری پیدا کرده. کوتاه و موجز حرف می زنم و جواب میدهم. نه اینکه جواب سربالا بدهم. اما اگر قرار باشد جواب سوالی را بدهم، خیلی سریع اصل سوال را جواب می دهم. مقدمه نمی چینم. اگر قرار هم باشد حرفی بزم یا خبری اعلام کنم، در کمترین تعداد جمله بیان می کنم. شاید روزنامه نگاری این موضوع را تشدید کرده است، ولی در هر حال، گزیده گویی را بیشتر می پسندم. نمی تونم پای سخنرانی یک نفر برای یک ساعت بشینم. نمی تونم مقدمه چینی طولانی برای یک بحث را تحمل کنم،  دوست دارم بروم سر اصل مطلب....