دو شب پیش با یکی از راننده های روزنامه در مورد ماشین حرف می زدیم. از مزیت ها و معایب پراید می گفتیم. اینکه برای داخل شهر، بهترین وسیله است و جای پارک خوبی دارد و کم هزینه است. اما من گفتم بهترین وسیله برای شهر، موتوره که هم سریع تر است و هم طرح زوج و فرد ندارد و مشکلی هم بابت جای پارک وجودنخواهد داشت... اما اون گفت موتور یک عیب بزرگ دارد، هر جقدر هم رعایت کنی، باز هم ممکن است یکی بهت بزنه و پرت بشی روی زمین...
راست می گفت. ده دقیقه بعد از این صحبت بود که یک ماشین محکم بهم کوبید و از روی موتور پرت شدم کف زمین... خدا را شکر اتافق خاصی نیفتاد. موتورم آسیب خاصی ندید. خودم هم به غیر از یک دست درد و چند تا کوفتگی و کبودی، آسیب جدی ندیدم...
نکته جالب این بود که حین پرت شدن روی زمین، کلاه کاسکتم هم پرت شد...یادم باشد یک کلاه خوب بخرم و همیشه روی سرم محکمش کنم... ممکن است باز هم پرت بشم.
آقا شما تا حالا شده یکی از لوله های خونتون بگیره، بعد برید دم در و به تبلیغ هایی که دور تا دور درب خانه را مزین کرده نگاهی بندازید و یکی را انتخاب کنید؟
نه، خدایی تا حالا شده؟ اولین بار کی اختراع کرده که تبلیغ لوله باز کنی ها را باید در قطع 2 در 3 سانت، با سفت ترین چسب های موجود در بازار، روی در و دیوار خانه ها چسباند؟!
این قدر برای خودمان عادی شده که فکر می کنیم بخشی از جریان طبیعی زندگیست. اما اگر یک نفر خارج از این جریان باشد، از این همه بی قانونی وحشت می کند. خیلی از ما الان می توانیم به راحتی در خیابان ها رانندگی کنیم اما اگر یک نفر خارجی وارد ایران بشود، عمرا حاضر بشود با ماشین جایی برود. نه چراغ قرمز برایمان مهم است، نه رانندگی بین خطوط، نه پارک دوبل و سوبل نکردن، نه رعایت سرعت مجاز، نه رعایت کوچه و خیابان های یک طرفه و ...
گاهی با موتور وقتی پشت چراغ قرمز می ایستم حس بدی دارم. حس اینکه من هم به عنوان یک موتور سوار نباید پشت چراغ قرمز باشم و گازش را بگیرم تا زودتر کار خودم راه بیفتد.
بوق ماشین ها هم ابزاری برای هشدار دادن نیست، بلکه تنها وسیله ای برای اعتراض و فریادهای الکتریکی است. خودم هم گاهی اوقات از رانندگی در خیابان ها وحشت می کنم.