افرند
افرند

افرند

احمدرضا احمدی

من بسیار گریسته ام
 هنگام که آسمان ابری است
 مرا نیت آن است
 که از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما اکنون مراد من است
 که از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شکوفه های گیلاس بی هراس

بی محابا ببینم


30 اردیبهشت....زادروز احمدرضا احمدی

نظرات 5 + ارسال نظر
عارفه سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 11:05

خانه ام را گم کرده ام
این جریان هولناک
عطر های تو در باران
مرا آسوده نمی گذارند
پس
باز آی در این فصل بی باران
اقرار می کنم :
تو را دوست داشتم
تو
همان که مرا با لباس آبی
به عمق تعجب و انکار انبوه برده بودی
من ایستادم
بی دفاع
تو بردی
من ماندم
تو بردی
گفتم : ببر که من دوست دارم
گفتم : رها می شوم
از یاد تو
از لباس آبی
قلب من گواه بر تو دارد
دشوار است
فراموشی لبخند تو
تو حتی در هنگام خداحافظی
من را
در راهرو نگاه نمی کردی
می رفتی می رفتی

عجیب دوست می دارم این شعرش را عجیییب

علیرضا سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 13:38 http://ghasedak68.blogfa.com

ساموعلیکم..
چدونس دور ورداشتین شوما بلاگ اسکایا؟؟؟خب حالا...ایشششش
تو چرا انقدر پست میذاری؟؟؟اصن تو روت میشه وقتی من نیستم انقدر فعالیت کنی؟؟؟اصن من نیستم دل و حوصله برات مونده؟؟؟؟نکبتی
احمدرضا احمدی رو منم میخونم.دوسش دارم.آ من نیمیدونم چرا من از هر کی خوشم میاد تو هم دس میذاری رو همون

شب نم سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 18:42

فقط مرا به نصفی سیب مهمان کن

بهار را بر تنم خالکوبی کن، مرا کافی است

دل آرام چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 09:19 http://delaramam.blogsky.com

ساعتهای بیهوده ای
در پرسه های شبانه
گذشت
در این پرسه ها
کسی یار و اسب نبود
از خانه بر سر ما دشنه میبارید
تا میخواستیم
سکوت را بشکنیم
قطره ای باران
و حبابی از شیر گرم
بر چشمان ما
سرازیر می شد
و ما نا چار
در خانه ها را
می زدیم
که صاحبان این خانه را
بشناسیم
در دستهای ما
ابری عقیم
مرگی آماده
برای گل های لادن
و
ما
باران نمیشد

شعر باران نمی شد از کتاب : دفتر سوم/به رنگ زرد

مریم چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 12:05

با همه‌ی آنها از همه‌ی زمین‌ها روییدیم

با گل‌های اقاقیا شکفتیم

با شاخه‌های ماه به خواب رفتیم

در کشتزار انبوه ستارگان دویدیم

در آینه، تصویر همه‌ی گل‌های رویا را چیدیم

درِ باغ رویای کودکان را گشودیم و میوه‌های روشن و سبک اندیشه‌شان را چیدیم

با دست‌های شفافمان، در سبد آرزوی دختران، طلاهای دژم عشق را کاشتیم

در جام ساعت دیواری، گل‌های بنفشه را خواب کردیم
...
...
....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد