افرند
افرند

افرند

به جهنم


در پست قبلی دیدید که در تمام طول مسیر، صندلی نفر جلویی کاملا به حالت خوابیده بود برای همین من برای بلند شدن از روی صندلی با مشکلات عدیده رو به رو بودم. در ردیفی که من نشسته بودم و البته در صندلی آن طرف اتوبوس، خانم مسنی نشسته بود. تمام صندلی های اتوبوس در زمان حرکت پر نشده بود و برای همین صندلی کنار آن خانم خالی بود و در نتیجه اولین نفر در محدوده آن خانم ، من بودم. بار اول خانم مسن با مهربانی خاصی از من آب خواست که با زحمت از روی صندلی پا شدم و از یخچال برایش آب آوردم. باز دوم بالش می خواست.باز هم و به زحمت انجام دادم .اول کار "آقا" صدایم می کرد اما بعد از انجام موفقیت آمیز درخواست هایش به درجه "پسرم" نائل شدم!

اواخر مسیر می خواست به پسرش خبر بدهد که نزدیک اصفهان است و احتمالا می خواست بگوید که پسرش به ترمینال بیاید. هر کار میکرد نمی تونست با گوشی به پسرش زنگ بزند. در نتیجه من را صدا کرد تا شماره پسرش را بگیرم و جالب تر از همه این بود که شماره پسرش را در گوشی ذخیره نکرده بود!

-  0913913

-  خب ؟

-  نه اشتباه شد. 0912913

-  خب بعدش؟

-  نه 0913912

بالاخره شماره را گرفتم. اما ناگهان مثل اینکه قسمت هیجان انگیز یک فیلم سینمایی خارجی  شروع شود، خانم مسن زد کانال پنج و به زبان یا لهجه ای که نمی شناختم با صدای بلندی بر سر پسرش داد می کشید. همین فریادهای او بود که دختر خانم صندلی جلویی را بیدار کرد. هر کاری کردم نمی فهمیدم که چی می گوید و چی می شنود اما مشخص بود که در حال اعتراض کردن بود. فقط " به جهنم" آخر تماس اش را متوجه شدم...

خوب شد که در طول مسیر درخواست هایش را انجام دادم ...و گرنه یک " به جهنم" می شنیدم یا برخورد از نوع فیزیکی در انتظارم بود


*این پست قبلا نوشته شده و الان منتشر شده! برای همین بدانید و آگاه باشید که الان به نت دسترسی ندارم و کامنت ها با تاخیر تایید می شوند

نظرات 9 + ارسال نظر
آیکونک پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 http://aikonak.blogfa.com/

یه وقتایی باید آیکونک بود برای تمام کسانی که دارن ساده رد میشن از کنارت...
ما هم اومدیم تا شاید یه چیزهایی بگیم خوشحال میشم بیای بخونی و بشنوی و بگی...

شبــ نم پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 13:24



دیگه نمیخواد با اتوبوس بری ..ازت بیگاری میگیرن ..
ملت انگار نه انگار گه کی بغل دست و یا پشت سرشون نشسته ..

مسلما اون دختر خانوم هم اگه متوجه میشد که چه کیس مناسبی صندلی پشتی هست رفتار معقولانه تری میداشت . ..

شیخ پشم الدین پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 16:55 http://zs1.blogfa.com

سلام بر افرند
میگن خدا برای آدم زحمت کش همیشه کار درست می کند ! می بینم که یکی از مصادیق بارز این ضرب المثل شما هستید !

اجرتان با ابا عبدالله

عارفه پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 18:05 http://ashianeye2.blogsky.com/

نه بابا شبنم طرف فهمیده کیس مناسبی پشتشه . بد بخت دختر بی چاره سعیش هم کرده . دیگه نمی دونسته مورد پسند اقا قرار نمی گیره که . به هر حال هر چیزی حساب کتاب داره . همه که کارهاشون مثل ما نیست بی حساب کتاب که طرف کلی بی چاره برنامه ریزی کرده صندلیش تا دم چونه ی امیر بیاد

سارا پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 20:11 http://rade-paye-shab.blogfa.com

نکنه این دوتا دستشون تو ی کاسه بوده؟پیرزن و دخترو میگم

الی پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 20:34 http://khooshegandom.blogfa.com/

واجب شد یه کتابچه ای چیزی بدی بیرون با عنوان " من و اتوبوس یا من و اتو باس" :-)
.
.
.
اصن می دونی چرا به پسرش گفته برو به جهنم ایا؟
چن شمارو با اووووووون همه کمالات دیده بعد نشسته و شروع کرده به مقایسه و اینا!!!
گفته اینم پسره اونم پسره که من دارم و اینا گیگه....

علیرضا جمعه 12 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 http://ghasedak68.blogfa.com

دو روز ما نبودیم چه خبرایی افتاده ها
خو تو که اون همه خدمات به خانوم مسن دادی یه باره موهای دختر جلویی هم می بستی طفلی خوابش میومد خسته نشه.تو هم که پشت سرش نشسته بودی تسلط کامل داشتی...سرویس کامل میدادی یه باره لالایی هم براش میخوندی....میگم میخوای استخدام شو تو اون شرکته....تو اتوبوس خدمت رسانی کن به ملت...ثوااااااااااابم داره...
چیطوری افرند؟

لیلیـــــــ جمعه 12 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:44

دوستان همه حرف ها رو لحاظ کردن و ما هم تایید میکنیم

هم وبلاگی جمعه 12 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 13:41 http://hamweblogi.blogfa.com

سلام
شماره دوم نشریه مجازی هم وبلاگی منتشر شد
: )
منتظر نگاه سبزتون هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد