افرند
افرند

افرند

این وضعیت به نفع هیچ کس نیست

دوشنبه هفته پیش، وقتی در حال تماشای برنامه نود بودم، دو اتوبوس به شدت با یکدیگر برخورد کردند و 44 نفر کشته شدند. بعد از آن همه دستگاهها به جنب و جوش افتادند . هر کسی نظری میداد و شخصی را مقصر می دانست.

من هم که از قبل می دانستم باید شنبه تهران باشم، به طور جد پیگیر نتایج و حاشیه های گاه عجیب حادثه بودم. چهارشنبه که می خواستم مثل همیشه از شرکت همسفر بلیط تهیه کنم متوجه شدم که سایت خرید اینترنتی برای ترمینال اصلی اصفهان( ترمینال کاوه) بسته است و تلفن های شرکت هم کلا اشغال بود. از ترمینال دیگر اصفهان( صفه) بلیط گرفتم. در حداقل ده سال گذشته بار اصلی جا به جایی مسافران تهران اصفهان و بالعکس بر روی دوش این شرکت بوده و هست.  پنجشنبه بود که فهمیدم دفتر شرکت همسفر را به علت تصادف تعطیل کردند.برای بامداد شنبه (  25 دقیقه بامداد) بلیط گرفته بودم وقتی رفتم ترمینال  متوجه شدم که کلا دفاتر این شرکت را بسته اند فقط به مسافرانی که از قبل بلیط خریداری کرده اند سرویس می دهند.حجم مسافر و اتوبوس به حدی بود که این ترمینال به هیچ وجه ظرفیتش را نداشت. فرض کنید از ساعت 22 تا 2 بامداد هر 5 دقیقه یک اتوبوس برای تهران گذاشته بودند و باز هم کم بود. به هر زحمتی بود سوار اتوبوس شدم. اما اتوبوس به سمت تهران نیامد بلکه به سمت ترمینال کاوه رفت. شرکت همسفر از قبل برای این تاریخ و این ساعت بلیط فروخته بود و نمی توانست مسافرینش را رها کند. اما چون حجم بلیط های فروخته شده اندک بود به این ترتیب عمل می کردند که برای ساعت 25 دقیقه بامداد حجم محدودی بلیط برای ترمینال صفه می فروختند و این اتوبوس بعد از سوار کردن این مسافرین به سمت ترمینال کاوه حرکت می کرد و مسافرین 50 دقیقه بامداد را هم سوار می کرد. در واقع به صورت غیر آشکار باز هم این شرکت همسفر بود که مسافرین ترمینال کاوه را سوار میکرد. چون این شرکت هنوز مجوز فعالیت نداشت بقیه ظرفیت اتوبوس را با اسم شرکت رویال سفر بلیط فروخته بود! ( این کار به پیشنهاد همان هایی بوده که دفتر شرکت را تعطیل کرده اند). در نهایت من که برای 25 دقیقه بامداد بلیط داشتم ، در ساعت 2 بعد از نیمه شب از اصفهان خارج شدم و این در وضعیتی بود که جلوی ترمینال بیش از هزار نفر مسافر بود که سرگردان و بدون بلیط بودند و حاضر بودند تا تهران وسط اتوبوس بنشینند.

نمی دانم تعطیلی شرکت همسفر با 300 اتوبوس و 3000 نفر نیرو و مختل شدن جا به جایی مسافران بین این دو شهر ( که بی شک بیشترین حجم جابه جایی بین دو کلان شهر است) کار درستی است یا نه...نمی دانم اینکه مسئولین هیچ وقت قبول نمی کنند جاده های ما ایراد دارد هم کار درستی است یا نه...

اما اتوبان تهران قم همچنان وضعیت قبل خودش را دارد. با جاده و آسفالت به شدت افتضاح و گاردریلی که به هیچ بند است...هنوز جای اتوبوس سوخته کنار اتوبان مشخص است....

نظرات 37 + ارسال نظر
amir یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:19

با سلام
من مایل به تبادل لینک با وبگاه شما می باشم
در صورت تمایل می توانید از طریق نظرات یا ایمیل من را مطلع کرده ابتدا لینک شوید بعد لینک وبلاگ را در وبگاه خود قرار دهید ، یا اینکه وبلاگ من را لینک نموده سپس من را مطلع سازید تا در کمتر از 12 ساعت لینک شما در وبلاگ قرار دهم.

email:escelet@yahoo.com
آموزش سفره عقد
http://www.khoncheh.blogfa.com/

ای کاش حداقل یه نگاهی به موضوع پست میکردی

مریم انصاری یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 18:57

نگران نباشید. بحمداللهُ و المِنّه دولت آقای احمدی نژاد رفتند و الحمدلله رب العالمین، دولتی روی کار اومده که دولت «تدبیر» و «امیده».

به قول حافظ:

صبح «امید» که بُد معتکف پرده ی غیب

گو برون آی که کار «شب تار» (اشاره ی زیرپوستی داره به آقای احمدی نژاد) آخر شد

این شیرمردانِ خدومی که حضرتِ روحانی انتخاب کردن و روی کار آوردن، یقیناً برای حل مشکلات مربوط به راه ها و جاده ها و غیره و ذلک، که از قضا آقای عارف اشاره کردن از ضعف های دولت آقای احمدی نژاد بوده و به دست خود اصلاح طلب ها یا حتی دست نشانده ی اصلاح طلب ها (آقای روحانی)، قادر به حل و فصل هست، هم «تدبیر»ی اندیشیدن.

به نظر من «امید» داشته باشین. این وضعیت قبل از اینکه به ضرر کسی تموم بشه، حل و فصل خواهد شد!

جای هیچ گونه نگرانی و دلشوره باقی نمی مونه با وجود دولتی که اسمش «تدبیر» و «امید» هست.

چون تمام چاله چوله های مدیریتی (بالاخص در این موردی که اشاره فرمودین) و اینکه کسی ضعف کاریش رو به گردن نمی گیره، برمی گشت فقط و فقط به هشت سال پیش (نه قبل تر). که مسبب اون هشت سال قبل هم الحمدلله رفتن و یک ملتی طعم آسایش و آرامش و زندگی بی نگرانی رو دارن می چشن.

این قدر بی حوصله هستم ، این قدر این حادثه روی روحیه ما (مردم اصفهان و یزد) تاثیر گذاشته که ترجیح میدم از کنار کامنت پرکنایه شما بگذرم...

مریم انصاری یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:17

هر جور صلاح می بینید.

حکم، آنِ توست و شاهی

منتها اینم بگم که منم اگر جای شما بودم، حتماً از کنار چنین کامنت هایی می گذشتم، آقا امیرحسین عزیز.

بی شک!



ضمناً من یکی از عزیزترین هام، پسری که باهاش بزرگ شدم، توی یه آپارتمان بودیم سالهای سال، به خاطر حادثه ی جاده ای (در راه برگشت از سفر راهیان نور) تصادف کرد و فوت شد. سال 87.

پس قطعاً این درد رو مَنی که چشیدم برای ناراحت کردن شما این کامنت رو نذاشتم. بلکه خواستم یادآوری کنم به خودتون، اون گفته هایی رو که اینجا خوندم (البته نقل به مضمون).

فافا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:27

salam posto khondam ba goshiam.shab coment mizaram:-)

منتظرم

دل آرام یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:02 http://delaramam.blogsky.com

هفته گذشته خبر تاسف بار آتش سوزی اتوبوسها و جان سپردن 44 نفر از هموطنان اصفهانی و یزدی رو توی یکی از وبلاگ ها خوندم. خبر رسانی رسانه ای به قدری ضعیف بود که من به شخصه توی تلویزیون هیچ حس نکردم 44 انسان پرپر شدن. مقایسه میکنم با اخبارهای کشت و کشتار دیگه توی نقاطی که به نفع بعضی ها است بیانش... حالا هم که سیستم اتوبوسرانی اینجور...
نمیدونم این اوضاع نابسامان و این بهم ریختگی و این بی مبالاتی و... تا کی قراره ادامه داشته باشه و تا کی قراره فقط حرص بخوریم و غصه...
روحشون شاد باشه و خدا به خیر بگذرونه...

در تلویزیون خودِ خبر تصادف را چند بار اعلام کردند اما به قول تو در مقایسه با کشت و کشتار در بعضی نقاط هیچ بود...

عارفه یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:17

امیر؟!!
اول هاش و تو خیلی پیچ در پیچ نوشتی یا من پیچ خوردم. خلاصه اول هاش و که نگرفتم چی به چی شد ولی این قدر از این جاده ها زخم خوردم و دیدم که هر کی می خواهد بره تو جاده کلی نظر و ایت الکرسی براش می خوانم سالم برسه.
می دونی هنوزم فکر می کنم تا وقتی یه سری چیز ها از بنا اشکال داره نمی شه روهاش و درست کرد می شه فقط ماسمالی کرد کاری که همه ترجیح می دهند.

نمی خواهم فضولی یا دخالت کنم مریم انصاری عزیز ولی فکر می کنم همین حرف ها رو می شد جور دیگه هم زد شما این طور فکر نمی کنی؟

یک شرکتی را به علت تصادف اخیر تعطیل کردند، بار اصلی جابه جایی بر دوش این شرکته و همچنان این شرکت به طرق مختلف به کارش ادامه میده و مسافران زیادی هم سرگردانند...خلاصه اش این بود

سارا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:41 http://rade-paye-shab.blogfa.com

همیشه همینطور بوده.نمیخان واقصو بپذیرن دنبال این هستن که تقصیر و بندازن گردن یکی.

تو حوادث هوایی جاده این قدر دخیل نیست اما این بار هم تقصیر را گردن بقیه می اندازن

فافا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 21:16

قضیه این اتوبوس خیلی حال گیری اساسی بود....:((

نمیخوام دفاع کنم از اینایی که شرکت همسفر رو تعطیلی کردند ولی زمانش یادم نیست قبل از عید بود فکر کنم دوستم تعریف کرد داداشش اینا داشته اند میرفتند بیرون اصفهان بالای جاده ی شاهین شهر و اون سمت یه اتوبوس تصادف کرده بوده یادمه اون موقع گفت شرکت همسفر بوده:)

و اینکه الانم باز شرکت همسفر!:)

ولی حرفت رو قبول دارم شرکت همسفر بیشترین مسافر رو جا به جا میکرد بین اصفهان تهران و این درست نیست این همه مردم رو معطل کنند...

والا من جای تو بودم خیلی عصبانی میشدم!اینکه ادم با برنامه تنظیم میکنه و بلیط میگیره بعد این همه تاخیر تا بخواد از اصفهان در بیاد...

کارشون جالب بوده ها!به پیشنهاده همون هایی که شرکت رو تعطیل کردند به اسم رویال سفر باقیه بلیط هافروخته اند!!!! :| | |



.اصن یاد قضیه اتوبوسه میفتم ادمو داغون میکنه...:(


دقیقا روز قبلش بود یا دو روز قبلش که قضیه طلا فروشی خ کاشانی هم اتفاق افتاد اونم خیلی ناراحت کننده بود...:(

دقیقا اعصابم هم خورد شد تا خود تهران خوابم نبرد. فکر کن طبق برنامه باید 6 تهران باشم نه 8 و خورده ای!

طلا فروشی و پایان تراژدیکش هم داستانی بود واسه خودش

مریم یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:18 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

همیشه عادتمون بوده امیر
اینکه گناه خودمون رو بندازیم تقصیر دیگری
به قول تو جاده داغونه هیچکسی هم پیگیر نیس
اما بجاش رفتن ترمینال رو تعطیل کردن
با هواپیما هم که می تونستی بیای

اوه هواپیما
راستی میدونی بلیط تهران اصفهان چقدره؟ وقتی اتوبوس 20 هزار تومان باشه وای به حال هواپیماش!

لرمانتف یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:19 http://kakestan.blogfa.com

چه اسم های آشنایی. یه زمانی من هم مسافر ِ کاوه بودم .. در جریان ِ‌جاده ی افتضاحی هم که ذکر شد هستم...

تا چشم کار میکنه وضعیت ِ‌بهتری در انتظارمون نیست


+ فقط خدا حفظت کنه افرند ِ دائم السفر

افرند دائم السفر را خوب اومدی :)

فافا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:43

این عکسه تو اف بی بود...

3تا نخبه ها اصفهان:|

اپلودش کردم!نمیدونم راست یا دروغش رو ولی بچه ها چیز الکی نمیگذارند!:)

http://upload7.ir/images/07198970246413814364.jpg

آخ آخ آخ
تازه دیدم. حقیقت داره...سرپرست وزارت علوم هم بابت همین موضوع پیام تسلیت فرستاده :(

فافا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 23:54

هه امیدوارم اوضاع درست بشه وگرنه این ترم حذفت میکنن دانشگاه

وای اون که اره ولی قضیشو درست نفهمیدم طلا فروشه رو ولی خوب فهمیدم قتل و اینا بوده رفت رو اعصابم:|

نمیدونستم پیام تسلیت داده چندساعت پیش بچه ها گذاشتن:(

چیکار با جوونا مردم میکنن ها:(

در مورد طلافروشی...
کسی که گروگان گیری کرده بود ، اول تیری به طلا فروش میزنه بعد که میبینه محاصره شده اقدام به خودکشی میکنه و صاحب طلافروشی هم در راه بیمارستان جانش را از دست میده...

مریم انصاری دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:16

عارفه خانومی که از من راجع به کامنتم سوال پرسیدید!

شما؟؟؟ (چون من دقیقاً کامنتم رو برای وبلاگ آقا امیرحسین فرستادم. ایشون هم جواب دادن به کامنتم. دلیل سوالتون رو متوجه نمیشم متأسفانه؟!)

از صحبتی که کردی، مشخص میشه که هنوز در جریان قرار نگرفتی که چه کاری اسمش فضولی هست و با قصد فضولی انجام میشه... ای کاش آدرس وبلاگتون رو میذاشتید تا خصوصی یه صحبت هایی با هم داشته باشیم.

اما از اونجایی که شما در جمع، چنین حرفی رو به من زدید، من هم در همین جمع، لازم می بینم به شما تذکراتی رو بدم.

عارفه خانوم؛

آقای سعدی رو احتمالاً می شناسید. ایشون می فرماین:

ندهد مرد هوشمند جواب /// مگر آنگه کز او «سوال کنند»

یا میگه:

مجال سخن تا نبینی ز پیش /// به «بیهوده گفتن» مبَر قدر خویش

یا از همه مهمتر اینکه میگه:

چو کاری «بی فضول» من برآید /// مرا در وی سخن گفتن نشاید

این ابیات، دلیل محکمی هست برای این اعتقادی که من دارم:

«معتقدم، تا وقتی که من شخصی به نام عارفه رو صدا نزدم و ازش نپرسیدم نظر شما راجع به نظر شخصی من و کامنت شخصی من که برای نویسنده ی این وبلاگ فرستادم، چی هست؟ منتظر جواب از سمت شخصی به نام عارفه نیستم. چرا که یه اصلی هست که میگه وقتی کسی خطابت نکرده و ازت سوالی نپرسیده یعنی دوست نداره از سمت شما، جوابی بشنوه. اونوقت اگه خودت رو وارد صحبت اونها کردی، اسمش دقیقاً فضولی و حاکی از سطح تربیت شماست (به خاطر اینکه این برخورد رو از سمت شما در این وبلاگ، برای بار دوم هست که می بینم، ترجیح میدم به همین تندی با شما صحبت کنم چرا که هیچ تمایلی برای ادامه ی گفتگو با شما ندارم.)»

البته توی پرانتز بگم که:

من خودم در یکی دو پست قبل، کامنتم راجع به صحبت دوستی به نام علی آقا بود، ولی به خاطر «جسارت»م ازشون عذرخواهی کردم.

هر کامنت دیگه ای هم که راجع به کامنت من بذاری شما، مطمئن باش بی جواب می مونه. بی جواب، به این معنی که شأن خودم رو بالاتر از اینی می بینم که به اَمثال شما جوابی بدم.

(امیدوارم همونطور که من رو خطاب قرار دادی، ظرفیت شنیدن جواب رو هم داشته باشی و ناراحت نشی!!!)

عارفه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:06

فافا اون سه تا تو همین اتوبوسه بودن؟
ناراحت شدم اصلا. بی چاره خانواده هاشون.
مریم جون امیر پول هواپیما بده ای بابا نگووووووووووو .
نه ولی خداییش واسه مسیر به این نزدیکی که می شه اتوبوس و تحمل کرد پول هواپیما واقعا بی خود و مسخره است. اونم تازه صبح رسیده شب دوباره می خواسته برگرده. جدی پولش هواپیما چه قده؟ مشهد که فکر کنم رفت و بر گشت300 هست.
یه وقت خدای نکرده فکر نکنی من سحر خیزم این ساعت پا شدم نماز خواندم یکم ول گشتم می خواهم بخوابم دوباره.
تازه شبم 11 خوابیدم. واقعا خدا نعمت خواب و از هیشکی نگیر بلند بگوووووو امین .
ا راستی گفتم امین اهنگ یاس و امین و گوش کن . خیلییییی قشنگه
خب صبح همه دوستان بخیر ما بریم بخوابیم.

تو را که کلا میدونم چقدر سحرخیزی....البته من هم دیشب کلا نخوابیدم. به خاطر خیلی از مسائل....
گوش دادم. خوبه...

شبــ نم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:34

نمیدانم چطور میشود که ما در یک جمع دوستانه و صمیمی خودمان را برتر از دیگری فرض میکنیم ..!!!!!!!!!!!!!!!!!!

...

عارفه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:51

نخیر چشمم زدی دیگه خواب از سرم پرید. همین جور دارم خر غلط می زنم رو تخت. و کل اهنگ های گوشی را دوره کردیم. ولی نمی دونم چیست که اصلا حاضر نیستم حتی بروم صبحونه بخورم!!!جون ندارم خب پا شوم.
اوووووووو یعنی چه مساءلی می توانه باشه ؟!!!!!!!!"!!!!!!!!

من هم یه جورایی مشکل تو را دارم. از دیشب تا حالا خوابم نبرده و همین جور نشستم پشت سیستم...

یکیش این بود که خانواده ای که جدیدا به منزل نیمه ساز رو به روی ما اومدن و تازه عروس و داماد هستند ، ساعت 2 نصفه شب کارناوال عروسی راه انداخته بودند!

فافا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:55

هیچکس بدشانس تر از خودم نیس خواب موندم.عصرم جشن تولد دعوتم کادو هم نگرفتم هنوز.یکی۱کتاب واسه دختر ۱۲.۱۳ساله معرفی کنه.کمک‎:-(‎

خواب موندی؟! خب چرا الان نمیری کادو بگیری؟ برو از خود کتاب فروش بخواه بهت معرفی می کنه

مریم انصاری دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:58

سلام شبنم جان.

کامنتتون با توجه به محتواش و اینکه عارفه خانوم از دوستان تون هستن، به احتمال زیاد راجع به کامنت من هست!

خب... شما هم که آدرس من رو داشتی عزیزم. تشریف می آوردی خصوصی توی وبلاگم ازم سوال می کردی تا من هم به شما خصوصی توضیح میدادم. اما چون شما هم دقیقاً همینجا این سوال رو ایجاد کردی، من هم لازم می بینم دقیقاً در همین جا شفاف سازی کنم.

و برای اینکه جواب سوالتون رو بگیرید و بدونید که چه اتفاقی می افته که در یک جمع «دوستانه!!!»، کسی خودش رو برتر از دیگری می دونه، برای شما توضیح میدم.

شما خودت رو بذار جای من. کامنتی مثل کامنت اول من بذاری برای نویسنده وبلاگی که ایشون رو ماه هاست که می خونی و همیشه مثل برادر یا دوست خودت می دونی (با وجود تمام اختلاف «نظر»هایی که ممکنه با هم در زمینه های مختلف داشته باشید).

بعد، نویسنده وبلاگ در جواب به کامنت شما، ترجیح میدن که حالا یا برای اینکه بحث پیش نیاد یا هر دلیل قانع کننده ی دیگه ای که دارن برای خودشون و قطعاً محترمه، از کنار کامنت شما بگذرن.

اختلافی که من با آقا امیرحسین داشتم، یه اختلاف «نظر» سیاسی بود. غیر از اینه؟ اختلافی که حتی یه نفر ممکنه با پدرش یا خواهر یا برادرش داشته باشه. دلیل اختلاف نظر، دشمنی نیست. بستگی داره وقتی میخوایم به کامنت دیگران اعتراض کنیم در جمع دوستانه!!!، با چه لحنی بخونیم.

من لحنم کنایی بود. کنایه از این بابت که یه بحثی داشتیم قبلاً با امیرحسین جان، سر قضیه ی آقای احمدی نژاد و تقصیرهاشون. وقتی لحنم کنایی بود، هر جوابی از خودِ امیرحسین جان رو پذیرفتم.

حالا این میون، یه نفری بیاد که اصلاً شما باهاش ارتباطی نداشتی تابحال و اتفاقاً یکبار دیگه ازش «دخالت» در نظر کاملاً «شخصی»ت رو دیده بودی در همین وبلاگ... راجع به کامنتی که اصلاً روی صحبت شما با ایشون نبوده، در همون جمعی که شما می فرمائید دوستانه، بگه: «فکر می کنم همین حرف ها رو می شد جور دیگه هم زد»

شما ناراحت نمی شی اگه من در مقابل کامنت هایی که برای دیگران میذاری، برم چنین چیزی بفرستم؟؟؟ توی این وبلاگ یا هر وبلاگ دیگه ای؟؟؟ بینی و بین اللهی ناراحت نمی شی؟؟؟

حالا اینجا من دقیقاً خودم رو برتر از این خانوم می دونم به دستِ کم یک دلیل:

«پایه ای ترین اصل ارتباط «صحیح» بین افراد، رعایت حد و مرز خودشون و پا از گلیم خود فراتر نذاشتن هست. به حریم دیگران تجاوز نکردن هست. وقتی ایشون یکبار قبلاً چنین حرکتی کرده بودن و من دوستانه بهشون تذکر داده بودم که اسم حرکتشون دخالت هست، پس تکرارش، نشون میده که ایشون به صورت اتفاقی ازش سر نزده، بلکه قصد آزار و اذیت یا شاید هم خودی نشون دادن در جمع هست. وگرنه چه ارتباطی به ایشون داشت کامنت من؟ آیا نویسنده ی این وبلاگ هستن؟ (که نیستن). من خطابشون کردم که ایشون در جواب چنین چیزی گفتن؟ (که نبود). پس اسم این حرکت، دوستی نیست شبنم جان.»

و البته کامنت خودتون هم شامل همین جور «دوستی»ها میشه احتمالاً! درسته؟ از شما لااقل چنین انتظاری نداشتم شبنم جان.

علیرضا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 http://ghasedak68.blogfa.com

مسلما هیچ کس از این تعلیق و تعطیلی همسقر راضی نیست...مخصوصا کسایی که مسافراشن.خرابی جاده ها تو ایران بیداد میکنه..نمونه ی کوچیک و ساده اش بزرگراه خرازی اصفهانه....این همه ترافیک...این همه تصادف و این همه جریمه شدن و هیچ کسی حاضر نیست که بیاد و بگه اشتباه از ماست با این جاده ای که ساختیم....
حالا مثلا همسفر تعطیل شد دیگه تصادف نمیشه؟؟؟

به نظر من اولین اقدام اصلاحی رسیدگی به جاده تهران - قم میشه بعد پیگیری به تخلفات شرکت ها و جلوگیری از واردات لاستیک های چینی و ...

مریم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 14:33 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

عارفه جانم گفتم وقتی آدم مجبور بشه و نخواد یه ترم دانشگاه حذفش کنن با هواپیما بیاد بره
همین
به همین سادگی به همین خوشمزگی

شما قیمت را بگو چند

عارفه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 14:46

اخه فقط جاده های بیرون شهری نیست که تو همین تهران که مثلا کلان شهر حتی تو منطقه های نسبتا پولدار نشینی مثل الهیه دوست دارم اسفالت ببینی . حس الاق سواری بهت دست می ده.

الان در لفافه گفتی که الهیه زندگی می کنید؟!

راستی الاق سواری؟! الاق چیه؟!

عارفه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 14:53

اهان یه چیز دیگه هم می خواستم بگم اخه امیر وقتی اون راننده اتوبوس بی چاره به زور پول در می اره تا شاید بتونه یکم از نیاز های اولیه ی خانواده اش رو فراهم کنه . وقتی اه در بساط نداره مسلما می ره لاستیک ارزون می گیره. حالا ما جلو اون چینی ها رو بگیرم ولی قیمت لاستیک همین قدر گرون باشه اون بدخت چی کار کنه.
قیمت هایم باید بیاد پایین.همه ی این ها مثل یه سیکل معیوب است
هر وری و درست کنی یه ور دیگه اش خرابه باعث تاثیر رو بقیه چیز ها هم می شه

آخه یک بحث دیگه ای هم هست عارفه
معمولا صاحب اتوبوس و راننده دو نفر هستند. گاهی اوقات صاحبین اتوبوس افرادی هستند که وضع مالی خوبی دارند

فافا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 15:49

سلام اره همون موقع رفتم امادگاه:))دوتا معرفی کرد خریدم ولی حس میکنم خوب نباشه!:|

اسم کتاب ها چیه؟

فافا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 15:50

فکر نمیکرم کامنت صبح هم ثبت شده باشه اخه با گوشی گذاشتم ثبت نخورد وسه من!:)

دو تا کامنت از شما ثبت شده بود

فافا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:31

شاهزاده و گدا

تام سایر!

عارفه جان ممنونم بابت معرفی کتاب هات ولی اونا رو یه بار دستش دیده بودم فکر کنم خونده حالا یا کتابخونه یا ماله خودش

عارفه کدوم کتاب ها را معرفی کرد؟!

فافا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:38

دست به دعا شدم کتاب ها رو نداشته باشه و نخونده باشه

نویسنده دوتاش هم مارک تواین میباشد!

اره امیرحسین وضع این اتوبوسیا خیلی خوبه بعضیاشون!

قیمت بلیط هواپیما اصفهان تهران هم95تومنه اگه درست گفته باشم البته 1 ماه دو ماه پیش اینطور بود انگار!

95 تومن؟!هی وای من

عارفه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:44

نخیر من منطقه دروس و به صد تا الهیه و فرمانیه نمی دهم. بعلههههه .
نخیر اون جا کارو بارم زیاد می افته چون خونه ی سحر این ها اون مدرسه ی کوفتیم اون جاست .
خب صاحاب ماشینم پولش و داره بده می بینه این بصرفه تر است. ولی به عواقب بعدش کسی فکر نمی کنه که .
کلا هممون همینیم ها . منفعت فعلی رو در نظر می گیریم به جای ببند مدت

مدرسه ی کوفتی؟!

شبــ نم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:35

صبح بس که برای خودمون متاسف شدم ، یادم رفت بگم که واقعا تاسف باره ... خدا در گذشتگان رو مغفرت و بازماندگانشون رو صبر عطا کنه ...

آمین

عارفه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:14

من خودم یادمه 13سالم بود با سحر بچه های بد شانش و از ین علمی تخیلی ها مثل هری پاتر و ... می خواندیم.
پس چی مدرسه عزیز و دوست داشتننی؟
ولی واقعا خدایی دوستش دارم. به خصوص امسالللللللللل

بالاخره چی شد؟! مدرسه ات را دوست داری یا نه؟! :))

مریم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:14 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

من تا حالا هواپیما نخوردم... قیمتش رو نمیدونم
اصن هواپیما چی هست امیر؟؟؟
پوشیدنیه؟ خوردنیه؟ تو جیب جا میشه؟؟؟
آخه برادری من چ جای سئواله
چنان میگه قیمت رو بگو انگار تور هوایی از تمام نقاط کشور به اصفهان دارم
من چه بدونم قیمت چند؟!
فقط آخرین نرخ هوایی مشهد تهران 300 هزار بود

خب آخه اینجور که پیشنهاد دادی فکر کردم از جزییاتش هم با خبری :)

[ بدون نام ] دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 23:01

با سلام خدمت همه دوستان و با عرض تاسف از حادثه پیش امده و ابراز همدردی با اشنایان وفات یافتگان . به عنوان یه پیشکسوت و کسی که سه دانگ این وب ماله منه باید بگم هر کسی تو این وب از اون ... دفاع کنه خره . وسلام نامه تمام . با تو هم هستم علیرضا

...!!

فافا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:25

عارفه بچه های بدشانس رو معرفی کرد که قبلنا دست سارا همین دخترداییم که تولدش بود دیده بودم:))

یه خبر خیلی بی ربط اف.بی رو ازاد کردند:|

الان دهه نودیا حمله میکنند:))

پ چرا واسه من باز نمیکنه؟! :((

فافا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:30

ضمن تبریک و شادباش ازادی فیس!باید عرض کنم مچــــــــــــــــــــکریم روحـــــــــــــــــــــــانی!

بعدم این کامنت بالایی چه کسی است عایا؟

باز شد؟! جدی میگی؟!

فافا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:04

ریست کن باز میشه ایشالا1:)

من یه ماهه با وب فرر بدون فیلترشکن میرفتم!الانم با اکسپلور و فایرفاکس باز کرد راحت

شوخی ندارم که کل دوستامو بیدارکردم این خبرو دادم بهشون

باز شد!!!
جل الخالق!

فافا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:16

دیدی گفتم

همچین ادم خوش خبریم من

تازه بازم نشد دیگه پول وی پی ان نده وب فرر دانلود کن

:)

عارفه سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:42

مدرسه کوفتی هست ولی من دوستش دارم. یه خصوص که سال اخر تو این مدرسه ی کوقتی هستم. بعد بعضی از معلم.ها کادرش و دلم خیلیییسیی براشون تنگ می شه. تازه مهم تر از اون دلم.برای دانش اموز بودن و نشستن سر یه کلاس با بچه های خودمون. شیطونی هامون . خندیدن هامون .
میدونی یاد چی افتادم بازرس اومده بود مدرسه از صبح ما نمی دونستیم زنگ ناهار که تو ناهار خوری بودیم.خسته ام شده بودیم . یلدا گفت من یه چیزی می خوانم بزنین رو میز و شروع کرد بارون بارون خواندن ما هم باهاش وسط هاش می خواندیم. اقا خدایییییی همه می زدن رو میز و دست می زدیم. یهو خانم آذر اومد ما همه خیلی هماهنگ مشغول غدا خوردن شدیم . صاف اومد ته ناهار خوری جلو من وایساد گفت عارفه کار تو است . این شیطونی و رقاصی کار تو است. من حالا هی میگفتم بابا این بار من نبودم . اسم من بد در رفته. از آن نترسید که های و هوی دارد از آن بدترسید که سر بتوی دارد مگه باور می کرد. وای چه قدر خندیدیم. اون روز

خب اول از همه تو به چشم میای

علیرضا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 18:20 http://ghasedak68.blogfa.com

هاااان؟؟!!!
این کی بود اون بالا کامنت داده طرف صحبتشم منم؟؟!

آخه انتظار داری کی باشه؟! کی اینجا معمولا طرف صحبتش توئی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد