افرند
افرند

افرند

موقعیت استراتژیک


در موقعیت به شدت استراتژیکی به سر می برم!


خرداد ماه بود که استاد محترم امر فرمودند در تاریخ های 20 و 21 شهریور باید برای ارائه پروژه و همچنین مقاله ، به دانشگاه برویم. اما از آن جهت که ارائه پروژه ها زمان بر بود قرار شد که استاد ایمیلی برای بچه ها بفرستد که در آن معین کرده چه کسی در کدام روز برای تحویل پروژه به دانشگاه بیاید.

الان فقط چند روز تا "روز موعود" زمان باقی مانده ولی از ایمیل استاد خبری نیست. شاید باورتان نشود اما شب ها چندین بار با گوشی ایمیلم را چک می کنم. حتی حالت پیش فرض گوشی را در حالتی قرار دادم که به محض دریافت ایمیل جدید "زینگ" بزند و آلارمی مبنی بر دریافت ایمیل جدید بدهد. هر بار که این آلارم به گوشم می رسد آدرنالین در خون هایم فوران می کند!


صحبت های پشت پرده با دوستان هم حاکی از این است که یا استاد یادش رفته و یا اینکه کلا قضیه را  تا اطلاع ثانوی به تعویق انداخته. از آنجایی که استاد محترم فرد با جذبه ای است کسی جرأت نمی کند که از ایشان سوالی در مورد زمان تحویل پروژه بپرسد.


حالا دو راهبرد پیش روی ما است:

یک) یک نفر خودش را قربانی کند و ایمیلی به استاد بفرستد و در مورد زمان پروژه سوال کند. نتیجه این کار از دو حالت خارج نیست. یا استاد می گوید که اااا چه خوب شد یادم انداختی و فردا راس ساعت 7 صبح همگی دانشگاه باشید و یا اینکه می گوید در حال حاضر امکان ارائه پروژه ها مقدور نیست!

دو) همه با هم خودمان را به بی خیالی بزنیم و منتظر بشویم  تا روزهای 20 و 21 شهریور طی بشود و بعدا در زمان شروع کلاس ها با قیافه حق به جانبی  از استاد بپرسیم که پس چی شد استاد؟!


اگر که استاد فعلا بی خیال پروژه ها شده باشد نفس راحتی میکشم، اما دوست دارم این سوال را از استاد بپرسم که هدف ایشان از زهرمار کردن تابستان بر ما چه بود؟ با رسم نمودار و توضیحات کامل ( 7 نمره)

نظرات 15 + ارسال نظر
لیلیـــــــ یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 13:48

هدفشان را در سوال مطح نموده اید... زهرمار کردن تابستانتان :)))))

+بشرطی صبح روز 21 ساعت6 بهتون ایمیل بده ... چه شود ...:)))))))))))

اگر فردا خبر نده دیگه به احتمال زیاد خبر نمیده

الی یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:11

عاقلانه ش گزینه اوله.
اما من اگه خودم بودم گزینه دوم را انتخاب میکردم . تازه با قیافه حق ب جانبی میگفتم خب قرار بود خبرمون کنه ک نکرده.... به ما چه ک استاد حواس پرتی داره...

میگم نکنه رفته مسافرت...؟؟ اگه اینطور باشه باز دو راه وجود دار شما هم این ااخر تابستونو زهرمارش کنین(البته دور از جونش) ;-) یا اینکه بذاارین همچنان تحویل پروژه تون ب تعویق بیافته و کلی از این بابت کیف کنین گیگه... :-)))

فکر نکنم مسافرت رفته باشه...طرف مدیر گروه دو تا دانشگاهه!!!

عارفه یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:50

یک امتحان فلسفه ای دادیم از این سوال امتحانی سخت تر دهشتناک تر

والا من از این پروژه ام سخت تر ندیدم

مریم یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:28 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

گزینۀ دو

پوچ بود

شبــ نم یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:03

به این میگن استاد خوب ..!!!بد کرد نذاشت تابستونتون الکی هدر بره ..؟!!

والا من تو این تابستون همه کاری کردم و نمیدونم دیگه چطور میشد هدر بره

علی یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:49

اصولا یک اپیدمی بین اساتید و معلیم رواج دارد به نام کرم داشتن که محققان حدس میزدند به خاطر تنفس بیش از حد گچ باشه که با هوشمند شدن سیستم اموزشی و رواج متداوم این اپیدمی این فرضیه باطل شد ولی درکل بیچاره ها مریضند و کرم دارند و با پارامومایسین(قرض ضدانگل) و این قبیل داروها هم خوب بشو نیست چون این کرم تو روحه فرد نفوذ میکنه.

والا دیگه از گچ که خبری نیست...از ماژیک هم خبری نیست ... فقط پاورپوینت بود و پروژکتور!!!
نمیدونم والا

مریم انصاری دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:36 http://www.ckelckeman.blogsky.com

سلام.

قبل از هر چیز بگم خدمتتون آقا امیرحسین، که کامنتم راجع به پستتون نیست. چون می دونم که پستتون با اندکی شوخ طبعی و مزاح همراهه.

ولی علی رغم میل باطنیم و برخلاف قوانینی که خودم رو همیشه موظف به اجرای اون میدونم (و معمولاً متقابلاً از دیگران هم چنین انتظاری رو داشتم تا الآن)، این بار در وبلاگ شما، توی این پست، اگه شما به عنوان نویسنده ی پست، اجازه بفرمائید، من می خوام قانونم رو زیر پا بذارم و کامنتی که میذارم، نه تنها راجع به پست شما نباشه، بلکه خطاب به یکی از خواننده های وبلاگتون باشه و یه عرض کوچیکی داشته باشم راجع به کامنت دوستی با نام «علی» آقا.

همین اول، از شما و از علی آقا، معذرت می خوام به خاطر این جسارت.

علی آقای عزیز؛

مطمئناً دلیل محکمی وجود داره برای اینکه نگاه شما به معلم ها و اساتید و الباقی کسایی که «وظیفه»شون «تعلیم» هست و عشقشون «تشویق» به یادگیری و بیشتر دونستن و یه پله بالارفتن، اینطور شکل گرفته که اونها قشری هستن که «کرم» در روحشون نفوذ کرده و قرص ضد «انگل» هم براشون کارساز نیست!

چقدر دوست داشتم آدرس وبلاگتون رو میذاشتید و مشتاقانه و با کمال ِ میل، به صحبت هاتون گوش می دادم راجع به دلایلتون. مطمئناً حرف هایی برای گفتن دارید که برای شخص من، کارآمد و خوندنی خواهد بود. ولی خب افسوس که سعادت نداشتم و به ناچار، در وبلاگ آقا امیرحسین با شما دارم صحبت می کنم.

ولی خوشحال میشم اگه این چند کلمه رو از من، به عنوان یه خواهر کوچیکتر بخونید و لااقل چند ثانیه ای روی حرفی که می زنم فکر کنید. اگر به نظرتون درست و منطقی اومد، که «فبها»... اگر هم به نظرتون غیرمنطقی بود و روی کامنتتون اصرار داشتید هنوز هم، به قول یه دوستی: «فبهی!»

علی آقای عزیز؛ من اصلاً و ابداً راجع به استادِ امیرحسین آقا صحبتی ندارم چون نمی شناسمشون و هیچ چیزی راجع به انگیزه شون نمی دونم.

ولی «به صورت کلی» اگه بخوایم در نظر بگیریم، به عقیده ی شما، معلمی که با ورودش به کلاس، هدفش اینه که تمام اونچه که می دونه رو تخلیه کنه و تمام انرژی و حواس و همّ و غمش اینه که ورود به کلاس ِ یه دانش آموز یا یه دانشجو، با لحظه ی خروج از کلاسش به اندازه ی یک کلمه لااقل، فرق داشته باشه، بنابراین به همون اندازه که سختی میده به خودش، سخت میگیره به دانش آموز یا دانشجوش و تکلیف می خواد... معلمی که تنها ابزارش برای محک زدنِ میزان تلاش شما و تلاش بغل دستی تون یه پروژه ی پایانی هست به همراه ارائه ش، معلمی که نمی خواد سهم شمایی که وقت و انرژی و فکر خودتون رو گذاشتید برای تکلیفی که براتون مقرر شده، با کسی که قدم از قدم برنداشته، مساوی در نظر بگیره که مبادا «حق» شما پایمال بشه... در این صورت، شما بزرگوار اسم این کار رو «کرم یا انگل» میذارید؟

اگر هنوز هم جوابتون بله هست، باید بگم با این اوصاف، بابت شغل خودم و امثال خودم شرمنده هستم.

شرمنده هستم کسایی که خودم رو در مقابلشون «موظف و مسئول» می دونم، باید در جایی بخونم که اسم «وجدان کاری» من یا امثال من رو میذارن: «انگل/کرم».

ای کاش از این زاویه هم به آدم هایی که دچار بیماری انگل هستن، نگاه کنیم علی آقای عزیز.



قصدم ایراد گرفتن از کامنت شما نبود، امیدوارم سوء تفاهم نشه. هدفم فقط این بود که از این جهت هم به این داستان نگاه کنید شاید به نتیجه ی بهتری برسید.

من فقط یک مطلب را باید بگم که این استادمون شاید بهترین استادی بوده که داشتیم و پارسال هم پژوهشگر برتر سال شد...ایشون به اندازه توانایی های خودشون از ما کار میکشن...

سارا دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:28 http://rade-paye-shab.blogfa.com

بنظر من چ حالت اول پیش بیاد و چه حالت دوم برای شما نباید فرقی داشته باشه چون تمام تلاشتون رو کردین

حرفت درسته اما خب اگر وقت بیشتری داشته باشم ،آماده تر میشم :)

لیلیـــــــ دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 14:07

اوا من اول شدم...

فالگیر دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:24

سلام
هیچی این از مضررات چس استادهای جدیده.

من از استادم بد نگفتم. اگر به کامنت ها دقت میکردی میدیدی که گفتم استادم یکی از بهترین استادهایی بوده که تا حالا داشتم...

فالگیر سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:20

مگه استادهای خوب فیگور و افاده ندارند؟! هر استادی یکسری اخلاقیات خودش رو داره.

استاد خوب با اون چیزی که در کامنت قبل گفتی کاملا فرق داره...

مسافر سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:28

مطمئن باشید یادش رفته ولی اگر ادم نقطه چینی باشه بعد تلبکار می شه که چرا یاداوری نکردید!!! بعد لج می کنه و حال گیری..مورد داشتیما...اینم مد نظر داشته باشید...به روزم

احتمالا مشغله زیاد باعث شده که یادش بره

فافا پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:07

فرشاد پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:53

خوبه باز هماهنگین..ما بودیم که تت الان یک دو سه نفری گزینه یک رو رفته بودن...خیلی حوبن دوستاتون..قدر بدونین

سارا شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:38 http://rade-paye-shab.blogfa.com

گفتن اینجا پست جدید گذاشته نویسنده وبلاگ.شایعه بوده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد