افرند
افرند

افرند

فرزاد


 از همه ما باهوش تر بود. چیزی نبود که بشه گفت در اون استعداد نداره. از اول راهنمایی با هم بودیم. مسیر رفت و برگشتمون مشابه بود و برای همین با هم میرفتیم و با هم برمی گشتیم. دو سال آخر دبیرستان هم روی یک نیمکت آخر کلاس می نشستیم. همیشه شاگرد اول بود. گرچه سر کلاس حواسش همه جا بود غیر از درس بود اما به راحتی بالاترین نمره ها را می آورد. حوصله خواندن درس های تئوری را نداشت و برای درس های محاسباتی اصلا وقت صرف نمی کرد ...چون اصلا نیاز هم نداشت. در ورزش هم، در هر رشته ای استعداد داشت. در فوتبال ، والیبال و پینگ پونگ ، تاپ کلاس بود. پیش دانشگاهی از هم جدا شدیم اما باز هم برای درس خوندن به یک کتابخانه میرفتیم. انتظار داشتیم در کنکور هم رتبه بالایی بیاره. همون موقع در کتابخانه ، مسئول انضباط و رفت و آمد بچه ها شد. کتابخانه که در واقع سالن مطالعه بود ، دو سالن مجزا داشت و دختر و پسر همزمان می تونستند در کتابخانه درس بخونند. اون موقع زمزمه هایی شد که با یکی از دختر های اونجا دوست شده و کم کم فهمیدیم برای خودش دردسر درست کرده. از همان اول هم می دونستم که با خانواده اش  نمی سازد و همیشه دعوا داشتند. شاید مشاجره هایی که گاه و بی گاه با پدرش داشت مربوط به اختلاف سنی کمی بود که داشتند. فرزاد با پدرش فقط 18 سال اختلاف سن داشت.

نتایج کنکور که اومد باز هم بهتر از همه ما شد و دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شد. اما باز هم این چیزی نبود که از فرزاد انتظار داشتیم. زمان دانشگاه کم کم ارتباطمون کم و کمتر شد. فقط دورادور می شنیدم که همچنان برای خودش دردسر درست می کنه. یکبار که دیدمش می گفت در فکر گرفتن فوق لیسانسه. از کارش که پرسیدم می گفت سکرته (secret) . بعدها فهمیدم در دام شرکت های هرمی افتاده...گفتم در فکر ازدواج نیستی ؟ گفت قید ازدواج را زدم

 

امشب در جمع بچه ها که بودم سراغ فرزاد را گرفتم...گفتند نتونست دانشگاه را تموم کنه و دانشگاه اصلا مدرکی به او نداده. در واقع دیپلمه به حساب میاد. بدون سر و صدا ازدواج کرده و بعد از چند ماه از سربازی فرار کرده...با شنیدن این حرف ها خیلی ناراحت شدم. انتظار داشتم بعد از گرفتن لیسانس، بورسیه بهترین دانشگاه های آن ور آبی را بگیرد و سال ها بعد خبرهایی از موفقیت نخبه ایرانی بشنوم. اما این ها فقط خیال بود...

 

فرزاد با استعداد ترین ما بود...اما قدر خودش را ندونست

نظرات 20 + ارسال نظر
فافا(◡‿◡✿) سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:12

: |

اگه تفاوت سنی پدر و فرزند کمتر باشه که تفاوت نسل ندارند بهتر هم دیگرو درک میکنند:)

البته این نظره من:)


شرکت هرمی ها:| خیلی اطرافیامون تو دامش افتادند سر سادگیشون:|


ببخشید ولی رسما گند زده به زندگیش:|

اول شدم؟:)
فکر کنم بچه ها خواب باشند اول شدم

تو و عارفه کلا ساعت های عجیب کامنت میگذارین

درسته که تفاوت نسل ندارن اما این میتونه نقطه ضعف بزرگی باشه

عارفه سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:18

پس حواسم باشه من قدر خودم و بدونم ها .

آره تو که اصن...هیچی... :))

شبــ نم سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:52

هیچ کدوم ما قدر خودمون رو نمیدونیم حالا هر کدوم به نحوی ...!!!!!!

والا من فکر کنم قدر خودم را دونسته باشم!

سارا سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 http://rade-paye-shab.blogfa.com

چقدر ناراحت کننده.
کاش قدر خودمونو بدونیم.

دقیقا...حیف اون بود...

پدیده سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 http://parsehchi.blogfa.com

درووووووووووووووود
من و از این به بعد باا ین ادرس سیو کن.اون ادرس قبل تغییر کرد

درووود
باشه

فافا(◡‿◡✿) سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:44

کامنت من کوجاست؟

اونجاست :))

عارفه سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:06

من حالا قدر خودم و بدونم شما ها که قدر من و نمی دونین.
وقتی بروم تازه می فهمین چی رو از دست دادین.
ایکون خود شیفتگی .

حالا کجا میخای بری؟! :))

فالگیر سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 22:02

سلام
غرور برای اینجور استدادها همیشه در کمینه.دود و زنبازی و ویلون موندن از تله های رایج برای اینجور استعدادهاست.

غرور.. راست میگی. یکی از علت هاش همین میتونه باشه

farshad چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 http://simpleasrain.blogfa.com

هی جدا یاد خودم میفتم..و اعتیادی که به دیدن فیلم و سریال دارم....چه کارهایی که نمیشد تو این وقتها کرد...و حتی وقت هایی که پای نت بودم...ولی خوب...بازم خدا رو شکر..امیدوارم بتونم خودم رو پیدا کنم...:(..
اصلا خودشیفتگی موج میزنه بین بچه ها ...مال یکی دو نفر که نیست ..:)...
ولی جدا از همه این حرفها...بدجوری دلم گرفت..اینها سرمایه های این کشورن...واقعا ..و حیفه...بعد دوستانی میان و مثلا مدارس تیزهوشان رو به فتا میدن که میگن باید عدالت آموزشی داشت..نفهمیدن که کسایی که خیلی زرنگن...واقعا نحوه فکر کردنشون فرق میکنه و دغدغه هاشون شاید برای بفیه خنده دار باشه...ولی باید بهش رسید..نباید دستشون انداخت..چون هر چقدر هم که باهوش باشن..از نظر روانی ممکنه شکننده باشن...آه بحثی که هست ما ضریب هوشی های مختلفی داریم..
به هر حال..داستان تلخی بود که واقعیت داشت...همه باید مواظب خودمون باشیم{این آیکن ریا نشه هم پیدا نمیکنم...پیدا کردی قربون دستت امیر جان همین ته اضافه کن:)}

اعتیاد به فیلم دیدن چیز بدی نیست. خود من خیلی چیزها را از توی همین فیلم ها یاد گرفتم. به نظرم ادامه بده. در تغییر نگرش ات مفیده

آره. حسابی مواظب خودت باش :))

علیرضا چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:54 http://www.ghasedak68.blogfa.com

با باباش ۱۸ سال تفاوت سنی داشت؟؟؟!!!
چه پایه...
آدما همیشه توی هر جایگاهی که باشن قدر خودشون و توانایی هاشون رو نمیدونن و خودشون رو دست کم میگیرن....این تا حدیش خوبه...برای شکوفا تر کردن استعدادهای بیشتر و طی کردن پله های موفقیت ....برای اینکه به خودمون نهیب بزنیم که بهتر از اینا هم میتونیم باشیم ولی اینکه اصلا خودمون رو نادیده بگیریم و به هیچ و پوچ بفروشیم خودمون رو قابل قبول نیست...
نمیدونم چرا اکثرا اونایی که خیلی تو وضعیت بهتری نسبت به دیگران قرار دارند (منظورم فقط مالی نیستا) گند میزنن به همه چی

آره . که اون هم خودش جریانی داره...

همه می دونستیم. حتی خودش هم می دونست چه استعدادی داره. اما قدرش را ندونست...

لیلیـــــــ چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:07

یاد داستان خسرو تو ادبیات پیش افتادم ... پسری که بدون اینکه انشایی بنویسد از روی برگه سفید بهترین انشا رو میخونده حتی وسطش شعر هم میگفته از خودش اما سالها بعد جنازه شو بخاطر کشیدن مواد روی کارتن کنار خیابون پیدا کرده بودند... جزئیاتش یادم نیست..:(

ای بابا ... ای بابا ........

البته فکر نمی کنم فرزاد در دام اعتیاد افتاده باشه اما خب هر کدومشون یک جور آینده شون را خراب می کنن

تلاش پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 20:21

عجب ..
دلم سوخت براش..

:(

الی جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 18:56 http://khooshegandom.blogfa.com/

من هم مث لیلی یاد داستان خسرو تو کتاب ادبیات افتادم .
البته نه در دوران پیش!
متاسف شدم . هم به حال دوست قدیمی تو. هم به خاطر همه اونایی که دچار می شن!!
البته تقریبا شاید خیلی از استعدادهای همه ی ما به هرز بره! فقط اونایی نیسن که مث دوستت باشن... اونا یکم پر رنگ و لعاب ترن!

دقیقا... خود ما هم استعداد هایی داریم که با بی توجهی از کنارش میگذریم

لیلیـــــــ جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:59

نگفتم که ایشونم معتاد شدس..
گفتم با خوندن این پست یاده این قصه افتادم... والاااا
:))

+ ولی ناراحت کنندس :(

دوست دیگری هم به یاد اون قصه افتادن :)

فافا(◡‿◡✿) جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 21:42

لیلی جون با لهجه تایپ کردنت تو بطن راستم


شما چیطوری؟

نمیخوای اپ کنی عایا؟:)

ما خـُبیم. شوما چیطورین؟

ایشالا امشب...

وانیا شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:54 http://bfhvaniya.blogsky.com

همیشه اونی که ما فکرشو میکنیم اتفاق نمیفته

جدی چرا؟! :(

علیرضا یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 http://ghasedak68.blogfa.com

هی میام اینجا یادم میره چی میخواستم بپرسم....
خوب جریانش چی بوده؟؟؟تعریف کن بدونیم...

مگه تو این پست چیکار کردم. خب جریانش را گفتم دیگه :)

علیرضا یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 http://www.ghasedak68.blogfa.com

نوچ...نــــــــــــــــــــــــه..اینکه گفتی تفاوت سنی خودش و باباش کم بوده و این خودش جریانی داشته رو میخوام بدونم....

خب باشد :))

علیرضا یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:44 http://www.ghasedak68.blogfa.com

خب باشد و بوووق...
خوب بگو دیگه

گفتم و بوووووق

تلاش دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:56

کجایی امیرحسین بیا عکس گذاشتم..

دیدم عکس هات را...قشنگ بودن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد