والا دیگه ساعت 20:36 دیقه غروب نیست برادر من،شب دیگه.یه دو ساعت دیگه هم همینجوری که تا الان سر کردی سر کن بعد هم برو بخواب راهکار خوبی بود؟ میتونی بیای اینجا برامون از خاطرات قزوین رفتنت بگی. خوبه؟
اره والا جزیره جون دیگه حتی یادم یه روز غروب همین حدود ها بود با دختر داییم بیرون بودیم دایی ام زنگ زده بود 9نصف شب شما هنوز بیدارین. بعله ما چنین خانواده ای هستیم. راستی جزیره خوبی دلت برایت تنگیده
هه حالا فکر کن فردا امتحان هم داشته باشی بشینی تو پذیرایی درس بخونی.
حالا کسی پیشنهادی نداره؟
وایییییی اخ جون تاییدی نیست داشتم افسردگی می گرفتم
تازه اش هم خودم اول شدم.
عارفه دوباره به اوج بازگشت
یک دوش آب گرم و دعا
و من بیزارم از این غروب که فقط یجور میشه ازش خلاص شد توی جمع شلوغ مهمونی باشی و بگی و بخندی. همین. وگرنه دق میکنی
من خوبم. تو چطوری؟ کم پیدایی؟
مدتیه نیستمتو فیس بوک. حس بی خاصیتی داشتم. مدتی دور شدم. شاید برگردم شایدم برنگردم. نمیدونم . تو چطوری؟
والا دیگه ساعت 20:36 دیقه غروب نیست برادر من،شب دیگه.یه دو ساعت دیگه هم همینجوری که تا الان سر کردی سر کن بعد هم برو بخواب
راهکار خوبی بود؟
میتونی بیای اینجا برامون از خاطرات قزوین رفتنت بگی. خوبه؟
وب من و 6 نفر آنلاین؟!
محاله!!!
جزیره جان به من چه غروب آفتاب شده ساعت 8 ؟!!
از بس هول شده اسمشو ننوشته:دی
والا ما کماکان 8برامون حکم شب رو داره
راستی وبگذرت کو؟
چه جوری فهمیدی 6نفر انلاینن؟
بیا این بار با مشخصات کامل ظاهر میشم
اون پایینه ولی جنبه خصوصی داره ( آیکون نیشخند و زبون و از این حرفا!!)
من پیشنهاد دارم ولی برای جمعه بعد میتونی به کار ببندیش
یک رفیق شفیق و یا یک یار...
من چه گویم که در پسند آید؟
دلم از این غروب، تنگ تر است!
اره والا جزیره جون دیگه حتی یادم یه روز غروب همین حدود ها بود با دختر داییم بیرون بودیم دایی ام زنگ زده بود 9نصف شب شما هنوز بیدارین.
بعله ما چنین خانواده ای هستیم.
راستی جزیره خوبی دلت برایت تنگیده
قبلنا مختص جمعه بود....حالا دیگه جمعه و غیر جمعه نداره.....
من رفتم پشت بوم و خیره شدم به غروب
بعدش یه کم آهنگ گوش دادم و بعدش کلی گریه کردم
سرم که درد گرفت اومدم پایین
سادیسم شنیدی؟ من دارم
خب خواهر من شما آهنگ گوش نده