افرند
افرند

افرند

فایده دانستن زبان خارجه


.
.

چند ترم آخری که کلاس زبان می رفتم با یکی از بچه های دانشگاه صنعتی هم کلاس بودم. اغلب اوقات با هم سر کلاس و بعد کلاس کل کل داشتیم. از دانشگاهی که می رفت مشخص بود که درس خون و شاید هم کمی تیز هوش باشه!!!خلاصه اینکه همیشه سر نمره پایان ترم شرط می بستیم. ( خداییش عجب اعتماد به نفسی داشتم من) .این دوستم به واسطه شغل پدرش  که شرکتی تجارتی داشت و اون هم مدیر فروشش بود ، هر یکی دو ماه یک سفر به دوبی می رفت و خاطراتش را سر کلاس تعریف  و  دل ما را کلی کباب می کرد.

کلاس زبان ما آخرهای خرداد تمام شد و بیشتر ازطریق شبکه های اجتماعی با بچه در ارتباط بودم  ...یک بار وقتی آن لاین بودم پیغام داد  که در دوبی گیر کرده و پاسپورتش را گرفته اند. خواست با شماره ای در ایران تماس بگیرم و پیغامی برسانم. آن روز خیلی خوشحال بودم که بالاخره در یکی از این سفر ها به مشکل برخورده .  آخه عادلانه نبود ما که هر دو در یک کلاس زبان بودیم و هر دو زبان را به یک سطح رساندیم او فقط سفر خارجه برود و من فقط در فکر ترجمه پیغام های خطای ویندوز باشم!

امشب بعد از مدت ها  برای رفع بیکاری سری به همین شبکه اجتماعی زدم بلکه حال و هوایم عوض بشه. داشتم صفحه را بالا پایین می گردم که  عکس های جدیدی از همین دوستم دیدم. یکی در کنار دانشگاه ماساچوست ، یکی در حین برف بازی در خیابان های نیویورک ، یکی در کنار مجسمه آزادی و آخری هم رو به روی کاخ سفید...

هیچی دیگه. الان چراغ ها را خاموش کردم تا برم به حال خودم کمی عزاداری کنم!

نظرات 15 + ارسال نظر
عارفه جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:58

کاش منم یکی مثل خودم داشتم

هان؟! یعنی چی؟!

عارفه جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:01

ای حسوووووووود.
اینم انصاف نیست تو عزیز دردونه باشی.

اون وقت من عزیز دردونه کی هستم؟!

لرمانتف جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 http://kakestan.blogfa.com

عــــرق جبین ریخته خ ُ

کجا عرق جبین ریخته!

مریم انصاری جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:19

زشته. با هم دوست باشین. این کارا کار ِ پسرهای بَده.

گفتم که با هم دوستیم اما خب نامردیه اون اونجا و من اینجا

فرشته جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 16:57

...

عارفه جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 17:08

الان متنبه شدی ؟
گفتی زبان و کردی کبابم. فکرم نکن نفهمیدم می خواستی بگی من زبانم خیلی خوبه .
اخ زبان هی وای من

حالا هر چقدر هم زبان من خوب باشه چه فایده ای داره؟!

عارفه جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 17:51

یعنی کاشذمنم یه دوست مثل خودم داشتم
ااا امیر؟ من این همه هی به علی رضا می گم عزیز دردونه ات اومد و.... خو تو رو می گم دیگه عزیز دردونه ی علی رضایی
خب برادر من کم کاری خودت . من اگه مثل تو زبانم خوب بود هزار تا کار باهاشرمی کردم به غیر از ترجمه اخطار ویندوز

بیا بگو ببینم با زبانت چه کارهایی میکردی؟

عارفه جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:05

ببین دایی مهدی همیشه بهم می گه کسی که زبان انگلیسی تو‌ایران مسلط باشه هیچ وقت رو زمین‌نمی مونه .
اگه زبانم مثل تو این قدر خوب بود تو دار الترجمه کار می کرد . یا به بقیه‌خصوصی درس می دادم.
به غیر از این کار های روتین که می شه باهاش کرد
رشته ات مهندسی دیگه؟ من اگه بودم‌شانسم برای کار تو‌شرکت های چند ملیتی امتحان می‌کردم.

هی وای من... شرکت چند ملیتی

عارفه جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:12

آره این چند تا حسن داره هم از رشته دانشگاهیت داری استفاده می کنی هم از زبانت به غیر از اون تو هم که خیلی به سفر علاقه داری سفر های کاری زیادی برات پیش می آید که هم کاری هم تفریحی.

پس وظیفه شما اینه که در یک شرکت چند ملیتی واسه من کار پیدا کنی

فالگیر جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:16

سلام
بفرما دستمال کاغذی.

سلام
ممنون

تلاش جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:19

خوب چرا؟؟..
حسودی؟!!!

پ نه پ خیلی خوشحالم که رفته آمریکا میخوام برم اشک شوق بریزم!!!

علیرضا جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 20:28 http://www.ghasedak68.blogfa.com

ای ول فالگیر...پایه گفت...
عارفه جان به جای پیشنهاد های آنچنانی بیا برو زبانتو خوب کن...زبان فارسیتو....لااقل کمتر غلط بنویسی...
برخلاف بچه های دانشگاه خودمون بچه های صنعتی رو خیلی قبول دارم از لحاظ علمی....برا همینم نوش جووونش...

می تونم سوال کنم به چه دلیلی بچه های صنعتی را قبول داری آیا؟!؟! آیا ارتباطاتی بوده؟!

عارفه جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 21:47 http://ashianeye2.blogsky.com/

اون دیگه تنبلی خودت تلاش کن بشین بگرد.
تازه می رفتم دوست های مجازی خارجکی هم پیدا می کردم . البته هیچ کدوم مثل من نمی شه.
عقشم می کشه غلط بنویسم علی رضا خان .
ببین امیر حسودی کنی هیچ کس از بچه های حسود خوش نمی یاد کسی باهات دوست نمی شه ها .

علیرضا جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 21:51 http://www.ghasedak68.blogfa.com

نه....داشتیم تو دوست و فامیل و اینا بچه هایی که صنعتی قبول شدن....بعد اصن کلا بچه هایی بودن که قبل دانشجوی صنعتی شدنشون خیلی حالیشون میشد...بعد دانشگاه هم که دیگه یه باره شدن....یعنی یه بحثایی می شد تو فامیل یادمه کلهم اجمعین توی خم اندر کوچه اش میموندیم طرف تا تهشو رفته بود و رفته بود دور بعدی...کلا بچه های فهیمی اند از نظر علمی...خوب خدائیشم تلاش هم میکنن خیلی

مریم راد جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:38 http://mmrad.blogfa.com

هی هی هی
آخ آخ آخ

من درکت می کنم...
بیا بیا بریم با هم گریه کنیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد