افرند
افرند

افرند

شبیه خیلی چیزها

یک جور حس

شبیه لمس خنکای یک نسیم پاییزی روی صورت

شبیه لیس زدن انگشت ها بعد از خوردن پفک

شبیه مزه ترش آلوچه

شبیه درد پاها بعد از یک کوهپیمایی

شبیه صبحانه مفصل جمعه ها

شبیه یک ربع اضافه خوابیدن صبح ها

شبیه وقتی حرفِ دلت را نگفته   یک دوست می داند



بعضی حس ها هستند که دوست داشتنی هستند. نمی شود توصیف شان کرد. باید لمسشان کرد. دوست داری شب ها قبل از خواب بهشان فکر کنی و لبخند بزنی. دوست داری باز هم تکرار شوند...

نظرات 46 + ارسال نظر
شبـــ نم یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:40

سلام..

سلام علیکم

sheytani یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:48 http://www.sheytani.blogfa.com

سلام
وب خوبی داری
به وب تازه تاسیس منم یه سر بزن
درضمن نظر یادت نره
منتظرتم

علیرضا یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:03 http://www.ghasedak68.blogfa.com

فقط قبل از خواب بهش فکر میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصن چرا قبل از خواب بهش فکر میکنی؟؟؟؟؟؟؟
میدونی...برام خیلی حرفات ملموس و قشنگه...ولی موندم چرا قبل خواب....؟؟؟چرا لمس کردنی؟؟؟؟چرا لبخند میزنی؟؟؟؟و مهمتر از همه چرا تکرار بشن؟؟؟

تو اساسا و کلا و جزئی ذهنت منحرفه. کاریش هم نمیشه کرد
قبل خواب بهشون فکر میکنم چون دوست دارم اون حس ها تو خواب بازم برام تداعی بشه

Milad یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:04 http://www.microtouchmax.ir

سلام دوست وبلاگ نویس عزیز خسته نباشی دعوت می کنم که به سایت من هم سری بزنی همون طور که هر شخص مسواک و حوله و مانند این ها را مربوط به خود و جداگانه دارد وسیله ای جدید نیز آمده که تمام جهانیان را شگفت زده کرده و حتما شما به آن نیاز دارید برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت بیایید و حتما ویدئوی گذاشته شده را دانلود کنید www.microtouchmax.ir

عارفه یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:22

می دونستی عاشق پستت شدم. گاهی بعضی حرف ها رو بعضی اتفاق ها رو. بعضی حرف ها رو بعضی حس ها اون قدر شیرین که شب ها اون قدر به بهش فکر می کنی که خوابت می بره این حس ها رو دوست دارم.

آفرین بر تو
حس من هم دقیقا همینه

وانیا یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:29

میگم امیرحسین خان جان جدی چرا قبل از خواب؟
آیکون یک مردم ازار

شما بعد از خواب به رویاهات فکر کن

علیرضا یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:33 http://www.ghasedak68.blogfa.com

خوب پس کلا تنت میخاره.....کلا میخاره....اینکه میخوای خوابشو ببینی...
به من میگه منحرف....!!!منحرف بالفطره

منحرفی جانم. پست یه چی دیگه میگه تو یه چی دیگه
برو آب بکش ذهنتو

عارفه یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:43

ای بابا ما باز یه غلطی کردیم سانس شب اومدیم این جا
ما گوش هامونو می گیریم مامانم گفته به حرف های شما ها گوش ندهم . برایم بد اموزی دارین. نچ نچ نچ نچ نچ نچ

کامنت های علیرضا را نخون. بقیه موردی ندارن

آذرنوش یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:00 http://azar-noosh.blogsky.com

سلااااام
چند وقته نیومدم اینجا نمیدونم چرا

خوبی شما؟؟؟راستی چرا قبل از خواب؟

سلام
چرا واقعا؟! خجالت هم خوب چیزیه ها
دکتر گفته قبل از خواب باشه!

امیرحسین... یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:06 http://afrand2.blogsky2.com

من توبه کردم از دست شماها
قبل از خواب یه حمد می خونم و سه تا قل هو الله
خوبه؟!
رویاهامونم ازمون میگیرن
واقعا مسوولین رسیدگی کنند

عارفه یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:33

ااا یادش بخیر بچه که بودم همیشه وقتی می خواستم بخوابم مامانم می اومد با هم یه حمد و سه تا قل هو الله می خواندم می خوابیدم.تازه هر موقع می رفتم بخوابم ولی خوابم نمی اومد هی به مامانم غر می زدم هی کرم می ریختم ماءده رو اذیت می کردم مامانم می گفت صلوات بفرست تا خوابت ببره.
اصلا پرت شدم تو خاطرات کودکی. بچه بودم چه دختر خوبی بودم. بعد هر غدا ده دقیقه شعر شکر خدا داده به ما آب و غدا ؛شب هایم فاتحه و صلوات می خواندم. تازه بعضی شب هایم مامان بابام برایم قصه پیامبر ها رو تعریف می کردن بعد گاهی من براشون گریه می کردم
چه بچگی خوبی داشتم.

شما نمی خواد با اون پات تو جایی پرت بشی. فعلا تو همین دوران حال بمون و بچه گی ها را بذار وقتی خوب شدی

علیرضا یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:37 http://www.ghasedak68.blogfa.com

برادر من بایدم توبه کنی.....آدم زشته قبل خواب بره تو رویا....
نه اصنم خوب نیست...آیه الکرسی میخونی تازه دوتا ملک میان از تو و رویاهات نگهداری و مواظبت میکنن....زشته...باید ناس رو صد بار بخونی...من شر الوسواس الخناسشم 50 بار باید بگی...
اصن شبا بیا پیش خودم بخواب...خودم باید مراقبت باشم...
من مسئولم دیگه.....باید رسیدگی کنم جوونا از راه به در نشن...

مگه میخوام احیا بگیرم؟! میخوام بخوابم نه اینکه قران را دو دور ختم کنم!

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:01

علی جون شما جوون ها رو از راه به در نکن رسیدگی دست شما درد نکنه.
حتما هم یکی از اون ملک ها علی

واااااالا با این نون هاشون

تلاش دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:02

خوب دیگه چییییی؟؟؟
قبل از خوابش مشکوک میزنه..
می گم خدایی من که دوست ندارم قبل از خواب به آلوچه و پفک فکر کنم..

اصن کشته مرده وقت کامنتت دادنتم. الان به وقت اونجا ساعت چنده؟!
یک حالی میده آدم بازدید کننده خارجی داشته باشه

محمد مهدی دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 http://mmbazari.blogfa.com



و این یعنی خلق خوشی ها...

راد دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:23

مثل حس آخرین اس ام اس قشنگی که یه عزیز بهت داده
وقتی که انتظارش رو نداشتی....

اوهوم
راستی کدوم عزیز؟!

مسافر دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:56

خوب جور حسی هست

اوهوم

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:18

اخ گفتی با این پام. امروز مثل توپ قلقلی من و هی از این پله های مدرسه کشیدن پایین کشیدن بالا.تازه 5شنبه بچه ها رو می خواهن تا 12شب ببرن تاتر اما هر کاری کردم مامانم نگذاشت من بروم. منم می خواهم برم.
خب چرا ضد حال. می زنی یاد خاطرات کودکیم کردم دیگه. محترمانه می خواستی بگی کله ما رو نخور به ما چه؟!!!!!

توپ قلقلی! باحال گفتی
تقصیر خودته که شیطونی کردی و گرنه تو هم میرفتی تاتر

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:58

لایک به کامنت راد
راستی الان کی جواب گو من هوس پفک کردم و به خصوص همون حس لیس زدن دست های پفکی. به جاش مامانم برایم سیب اورد.برای رژیم چیز خوبیه به شما توصیه می شود

اما پفک یه چیز دیگه اس ( آیکون آب کردن دل یک فرد رژیمی)

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:35

هه ماءده تصویری دل آب می کنه نی قلیون
دیگه با این چیز ها دلم آب نمی شه.
بابا والیبال بازی کردن هم دیگه شیطونیه؟می خواهی مثل کپک یه گوشه رو
صندلی بشینم جوانه بزنم به رویم
راستی یاد اون دوران قدیم 20بزن به افتخارم. بی کار نشین دست بزن دیگه

مگه کبک جوانه هم میزنه؟!
حالا چون تویی به افتخارتش

شبـــ نم دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:42

شبیه حسی که بعد از 3 ساعت صحبت تلفنی بهت دست میده وقتی که داشتی تو گریه هات غرق میشدی و حالا جاشو نو به خنده هات دادن ...

هی وای من
به این که طرف کی بوده کاری ندارم
فقط یه سوال اقتصادی: هزینه تلفن بر عهده کی بود آیا؟!

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:57

شبنم. اون وقت روت می شه بگی من مشکوکم؟نه اصلا روت می شه؟
اقا من می افتم سقط می شم بعد شما ها دلتون می سوزه چرا من نوجون و تو خماری گذاشتین.
اما اون موقع است که پشیمونیی فایده ای نداره از من گفتن.
واااای باروووووووونی داره می اید لامصب.

واااااااااالا با این نون هاشون
تو که نوجونی هیچ. من چی بگم؟! منه جوان دم بخت معذب چی بگم؟!

منم بارون میخوام

فالگیر دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:15

سلام
پس خدا اینجور حسها رو تو زندگیت زیاد کنه!

سلام
ایشالا

شبـــ نم دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:27

خب معلومه ...من که با اون حال و با اون گریه که نمیام به کسی زنگ بزنم ..لابد اون زنگ زده و دیگه هم روش نشده قط کنه تا من حالم خوب بشه ....

ولی دفه بعد سعی میکنم زودتر خوب بشم ...

اون زنگ زده بعد من مشکوکم..؟؟؟!!!!!.والا ....

شما حس های خوبت را ادامه بدی دیگه دم بخت نمیمونه ....


بیچاره طرف...از این جهت فکر کنم اصفهانی ها نتونن حال هیچکسی را خوب کنن!!!

شما سه ساعت حرف زدی انتظار داری کی مشکوک باشه؟!
حس های خوب همین جا تموم شد

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:30

اره فک کنم. کپک یه نوع قارچه دیگه.
واقعا افتخار دادین زحمت کشیدین اون دو تا دست و بهم کوبیدین.
دم بخت
حالا غصه نخور این جا که داره می اید مگه من پا این پا می تونم برم زیر بارون.
یه روز دور دیگه اون جا هم می اید .

حالا یه پات تو گچه ها....ببین چقدر بزرگش می کنی. خب پاشو برو زیر بارون حالش رو ببر بعد هم یه پیپ بکش

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:34

شبنمی تو مشکوکی دیگه بحث نکن با من حالا اخه به ما شیرینی هم که کسی نمی ده چی رو قایم می کنین. (ایکون خیر سرمون یه دستی اودیم)
چرا بابا با وایبر می تونز با طرف حرف بزنی هر چه قد خواستی مجانی بیافته.

حالا فرضا یکی بخواد شیرینی بده . تو با این رژیمت می تونی بخوری؟!

بعد به شبنم میگه مشکوک. تو خودت هفت خط روزگاری. همه راه و چاه ها را بلدی

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:38

هه مامانم چی کار کنم؟باید برم پشتبوم طبقه اخر پله ها رو چی کار کنم.
هیچی همینمون مونده مامانم دست من پیپ ببینه. ببین رفیق ناباب که می گن. همینه ها داره من و ساده رو گول می زنه . اون جا بارون اومد رفتی زیرش جای منم خای کن
پیپ کشیدی جامو خالی نکنی ها

وایسا ببینم تو مگه پیپ داری که جاش را نداری؟! خب اگه نداشتی یه کلام می گفتی پیپ نداری و نمی تونی بکشی!

اینجا هر وقت بارون اومد و اگه شرایطش بود باز هم جات را خالی نمیکنم. بد آموزی داره

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:49

اره شیرینی شما ها رو دکتر اشکال نگرفته.چون هر صد سال یه بار رخ می ده.
این که با وایبر بحرفی مجانی می افته هفت خط روز گاری داره امیر. اصلا اگه قرار باشه کسی اول از همه مشکوک باشه شمایی ها!!!!

همین جور الکی که به کسی مشکوک نمیشن. باید طرف راه و روش چت و حرف زدن مجانی بلد باشه تا بهش مشکوک بشن!

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:55

شبنم انصراف دادی در رفتی بیا حالا بهت گیر نمی دهیم طرف کیه.
اصلا ها لازم نکرده جای من و خالی کنی من و باش که این افتخار و خواستم به تو بدهم. هستن افراد با معرفت دیگه ای که جای من و خالی کنن

عارفه دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:02

خب ما دیگه مثلا دانش آموزیم حالا برا فردا کار خاصی ندارم که دلیل نمی شه که . بریم بخواهیم صبح پاشیم منطق بخونیم. شب عالی پرتقالی
راستی30 تو واقعا من و نداشتی چه می کزدی کلا

تو نبودی مجبور نبودم هر هفته یه غلط گیر نو بخرم!

علیرضا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:04 http://www.ghasedak68.blogfa.com

خاک به سسسسرم چه حرفای مشکوکی اینجا زده میشه....
میگما یه ذره خودتو تحویل بگیر دادا یه وقت کودک درونت افسردگی نگیره...خودت کامنت میدی برا خودت خودتم جواب میدی؟؟؟

حرفای مشکوک؟!؟!؟!؟! کی؟! کجا؟!

تلاش سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:16

عجب می خوای از این به بعد برم از خارج واست پیام بذارم اینقدر دوست داری..

اینجا با تهران 2.5 ساعت اختلاف داره عقب تره..

بابا خارج رفته...بابا ویکی کریستینا بارسلونا

فرشته سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 http://houdsa.blogfa.com

اوهوووووووممممم...

شبـــ نم سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:40

الان که از نسیم خبری نیست ...
آلوچه هم زیاد دوست ندارم ...
کوه پیمایی هم که نمیشه رفت ...
صبحم نیست که یه ربع اضافه بخوابم چه برسه که بخواد جمعه هم باشه که یه صبحانه مفصل بخورم ..
حرفم را هم گفته شده کسی نمی فهمد چه برسه به نگفته ش...

الان تنها برای رسیدن به اون حسی که میگی فقط میشه پفک خورد ...

یکی پاشه بره برای من پفک بگیره میخوام امشب قبل از خواب پففففک بخورررررم..

این ها حس های خوب من بود. شما برو دنبال حس های خوب خودتون
شما هم پفک دوست داری؟! پفک خورهای اینجا هم زیادند

عارفه سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:55

ما مهم ترین استفاده امون از وایبر این من و ماءده و سارا سحر و مرین یه گروه ساختیم با هم می حرفیم کلی خوش می گذرونیم اون هایی که باید داشته باشن ندارن اخه.
می خواهی یه مدت نباشم ببینی چه رخ می ده . اشکال نداره مثل اون ماهی که تو آب قدر اب نمی دونه . الان چون همیشه من و در کنار خودتون داشتین درک نمی کنین. وقتی می فهمین که من نباشم.

وقت کردی یه کم برای خودت نوشابه باز کن

نیلو سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:45

آخ آخ لیس زدن انگشت بعد از پفک خوردن .. اصن من عاشق این کثافت کاریای ِ‌ دوست داشتنی ام :))

هی وای من
ماشاالله طرفدار های پفک و لیس زدن انگشت ها هم زیادند
من فکر کردم فقط خودم این کار را دوست دارم!!!

تلاش چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:35


رد می شدم گفتم یه سلامی بکنم..

سلاااام
من سوغاتی یه دونه لباس بارسلونا می خوام

عارفه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:15

یا صاحب الزمان امروز تو مدرسه تگرگی می اومد که گفتم الان سقف رو سرمون اوار می شه .
امیر بیا برو زیر تگرگ یکم بهت بخوره بخندیم.

استغفرالله...بیا برو تا نزدمت

عارفه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:24

نوشابه خور خیلی نیستم رانی هلو لطفا
نه دروغ می گم بگو دروغ می گی

من رانی پرتقال دوست دارم. کسی رفت بگیره سفارش من را هم بکن

عارفه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:32

خب من زیر بارون می ایستم با عصی تگرگ بخوره تو کلم. چرا می زنی خب .

خب تو هم بیا زیر یه سقف. از اونجا از تگرگ لذت ببر

شبـــ نم پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 http://meslenafas.blogfa.com

من ترجیح میدهم آب میوه طبیعی بخورم با چند تیکه یخ .......لطفــــــــــــــــــــــــــــــــــــا... ..

چیزی کم و کسر داشتید حتما خبرم کنید

راد پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:36 http://mmrad.blogfa.com

حس صبح زود و هوای پارک که دیشب اش تا می تونسته بارون اومده ....
آآآآآآاخ دنیا رو قشنگ می بینی اون وقتا

البته قبل از اینکه پتروسی چیزی پیداش بشه

اوهوم

عارفه پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:45

42تا نظر مزه کرده نه؟پست جدید آیا؟

عارفه پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:20

نگران زبونتم.

شبـــ نم جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:59

تلاش جون ...میگما واسه امیر سوغاتی بیاری دیگه حس های خوبش خیلی زیاد میشه ...قربونت دستت ،هر چی میاری برا من بیار ...

شما فعلا دعا کن تلاش برگرده! من که جای اون بودم بر نمیگشتم!

عارفه جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:08

اومدم یه چیزی بگم حوصله ام نیمد. هر موقع اومد شاید گفتم.

مگه چی می خواستی بگی؟ چرا بی حوصله ای ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد