افرند
افرند

افرند

دود کنده

حساب کردن میزان درآمد یک دکتر یکی از سرگرمی های ما ایرانی هاست. هر وقت به مطب یکی از اون ها میریم شروع می کنیم به حساب کردن:

 " اگه روزی بیست نفر بیمار داشته باشه و هر بیمار حداقل 16 هزار تومان پول ویزیت بده میشه به عبارتی 320 هزار تومان. هفته ای دو روز هم مطب تعطیله. در ماه میشه حدود 20 روز کاری و در واقع میشه ماهی 6میلیون و 400. اون هم فقط از مطب و فقط از پول ویزیت."

اما برای من این تجزیه و تحلیل دو سه دقیقه ای بیشتر طول نمیکشه. بقیه مدت زمانی که منتظر هستم تا نوبتم بشه صرف این میشه که در چهره بقیه بیمارها دقیق بشم و سعی کنم بفهمم بیماریشون چیه ، از چه قشر و طبقه جامعه هستند و ... . هر چقدر مطب شلوغ تر و تعداد افراد منتظر بیشتر باشه ، زمان انتظار هم بیشتر و در نتیجه داستان های بیماران هم بیشتر است.

 چند شب پیش هم به مطب دکتری رفته بودم

مطب شلوغ بود. حدود پنج شش نفری جلوتر از من بودند که هر کدام هم حداقل یک همراه داشتند. مطب ،  منشی بداخلاقی داشت که به همه مراجعین با اکراه و بی میلی جواب میداد. شاید لازمه شغلشان همین باشد ...که این طور سرد و بی روح باشند... که بتوانند این همه آدم رنجور را ببینند و باز هم سر کارشان بمانند.

وقتی به منشی مراجعه کردم با همان بی میلی و اکراه اسمم را نوشت و گفت منتظر بنشینم تا صدایم کند. با پدرم نگاهی به صندلی ها انداختیم . همه صندلی ها قبلا توسط یک نفر تسخیر شده و برای ما جایی نبود که بنشینیم. می خواستم از خانم منشی بپرسم که دقیقا کجا باید بنشینیم که از جلال و جبروتش ترسیدم و سوالم را قورت دادم. بعد از ده دقیقه و وقتی دو بیمار رفتند برای ما هم صندلی خالی پیدا شد. از همان لحظه که نشستیم کار من شروع شد. منتظر این لحظه بودم چون در همان چند دقیقه اول حساب جیب آقای دکتر دستم آمده بود و سرگرمی نداشتم. به بیمارها که نگاه کردم متوجه نکته جالبی شدم . تمام بیمارانی که قبل و بعد از من بودند همه خانم بودند! پدرم هم که این موضوع را فهمیده بودند گفتند پاشو برو سردر مطب را نگاه کن  و مطمئن شو که درست اومدیم! در مطب  کافیه یک نفر سر صحبت را باز کند و از بیماری و پول ویزیت و بیمه و ... گله کند. از آن لحطه هر شخصی که در مطب باشد می خواهد ثابت کند که بیماری اش از همه بدتر است یا سختی و ریاضتی که برای بیماری اش کشیده بدتر از بقیه  بوده. خانم ها مخصوصا در این مورد ید طولایی دارند.

در مطب همه تیپ و قشر بود. از همه طبقه و هر نوع دیدگاه. همه در یک مسئله تفاهم داشتیم. نوع بیماری یا بهتر بگویم دکتر مربوطه

بیش از یک ساعت گذشته بود  و داستان های بیماران و داستان های مجله ای که همراه بود تمام شد ، بیکار و بی هدف در و دیوار مطب را نگاه می کردم. پدرم که به نظر بی حوصله تر از من بودند  رفتند که کمی قدم بزنند. اما قبلش سراغ منشی مطب رفتند. سی ثانیه ای بیشتر از پچ پچ های پدرم با منشی نگذشته بود که برای اولین بار خنده بلند خانم منشی را دیدم .مانده بودم که پدرم در این سی ثانیه دقیقا چه چیزی به این فرد عبوس گفتند که این طور می خندد. مطمئن بودم که اگر بامزه ترین لطیفه سال را تعریف می کردم عمرا  منشی لبخندی روی لبش بنشیند.

دیگر نوبت ما شده بود و رفتیم داخل مطب. اما در راه برگشت هر چه از پدرم رمز موفقیتشان را پرسیدم چیزی نگفتند که نگفتند...

نظرات 25 + ارسال نظر
شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:20

اووووووول

به افتخارش

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:22

هه.... فکر کردم فقط خودم هستم که دیشب زود خوابیدم و صبحی هم خواب افتادم ...
نگو بقیه از من خوش خواب ترن و هنوزم در خواب نازن ...

صبح خواب افتادی؟! از کجا افتادی؟!
شما خیلی سحرخیزی...

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:28

احتمالا باباتون به اون منشی عبوس گفتند.....

عمرا اگه از من بتونی حرف بکشی .

عمرا اگه بتونی حدس بزنی بابام چی گفتند

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:31

ببینم حالا برا یه سرماخوردگی رفتی دکتر ؟؟؟!!!!نازک نارنجی ...اونم چی باباشم برداشته با خودش برده ....ایشششششششش

با توجه به کامنت پایینیت دکتر فوق تخصص سرما خوردگی داریم ؟!

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:38

فکر کردی!!!من از تو حساب و کتابم دقیق تره ...مثل همین موضوع که هر چی فکر میکنم میبینم ویزیتی که پرداخت کردی باید مربوط بشه به یه فوق تخصص .....
هی وااااای من ...چیزیت شده؟؟؟ ؟!!!!
علییییییییییییییییییی؟تو که همش با امیر پشت پرده ای، بیا ببین این چش شده ؟؟!!!!هی میذاری میری مسافرت
این امیر معلوم نیس اون پشت پرده با کیا رفت و آمد داره که کارش به فوق تخصص کشیده .....

ایول بابا حساب و کتاب دقیق...
هی وای من...مگه خبر نداری ؟! نمی دونی چم شده؟!
علیییییییییییییییییی بیا پشت پرده باهات کار دارم

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:45

یادم رفت اینو بگم ....
هه ..از نوشته هات معلومه که رفته بودی مطب دکتر مثلا ها ....نمیدونم بس که میری سینما یا حالت اینقد بد بوده که مطب را با سینما اشتباهی گرفته بودی که میخواستی بپرسی کجا بشینی ؟؟!!!!!

می خواستم ببینم اشتباهی دکتر زنان و زایمان نرفته باشم!!!

شما همیشه سحر خیزی و اینقدر شارژی؟!

علیرضا شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:19 http://www.ghasedak68.blogfa.com

سلام.منم این تجربه رو زیاد دارم که توی مطب روی بیماران زوم بشم.اینکه خانوما زیاد میرن دکتر دوتا دلیل داره.یکی نشون میده که خانوما انقد نازک نارنجی _ قابل توجه کامنتای بالاتر _ اند که پشه لگدشون میزنه میرن دکتر.مورد بعدیشم اینه که مردا زیاد دکتر نمیرن چون کاملا یه دفه ای توسط زنا دق میکنن میمیرن و کارشون به دکتر زیاد نمیکشه.غیر مجرداشون.
بابای تو هم مثه بابای منن.هرجا میرن یا یه آشنا پیدا میشه و بگو و بخند یا بابام خودش آشنایی را به وجود میاره همونجا و طرفو به حرف و خنده میکشونه.
شبنم جان شایعه پراکنی نکن.امیر پشت پرده با خودمه.شما حرص نخور من خودم کنارش هستم.

والا... ینی اینا تا ناخنشون درد میگیره میرن دکتر...ما مردا وقتی میریم دکتر که ببینیم چند روز دیگه وقت داریم
اوهوم. طرف آشنا نباشه هم آشنا میشن
خوبه این پرده هم ضخیمه و اصلا پشتش معلوم نیست

راد شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:32

الان فک نمی کنی ما همینطوری فکرمون مغشوش و مشغول و اینها می شه که چی گفتن یعنی؟

شما فکر نمی کنی ذهن من الان چند روزه مشغوله که چی گفتن؟!

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:02

به افتخار کامنت پائینی من که امیر از روش تقلب کرد و جواب کامنت بالایی من را داده.....

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:09

اینارو باش ...
خانوما برای هر چی هم که برن دکتر دیگه باباشونو که با خودشون نمیبرن .....

شوهرشون را می برند

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:18

آره که سحر خیزم ...تازه شم بقیه را هم بیدار میکنم ..اونم کجا؟؟!!!!..

کجا؟!!!

شبـــ نم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:24

میگم علی همون که با تو همش پشت پرده س ...خودش مسئله س ....


شما کلا برداشتت از پشت پرده اشتباهه...همون مودبانه "کافر همه را به..."

سنوبال شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 http://animalweb.blogfa.com

خوش به حالت که ترا هست عجایب پدری
دود از آن کنده بلند گشت و هنوز بیخبری !

وااااااااالا

بابک اسحاقی شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:36

خداییش رمز موفقیت رو اگه از بابات یاد گرفتی به منم بگو
پولشم میدم
قول میدم ...

حدس می زنم در مورد آمپول و این چیزا داشتن حرف می زدن

تو که میتونی حدس بزنی رمز چیه معلومه که یه جای کارت میلنگه

در هر صورت از شما بعیده

فالگیر شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:33 http://www.falgir64.blogfa.com

سلام
نوشته دست اولی بود.

سلام
تازه از تنور در اومده بود

مریم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:12 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

پدرت مشکوک میزنن امیر حسین
شماره مامانتو بده من لدفن

خو مشکوک بزنن...فقط رمز را بگن بقیه مشکلات قابل حله

علیرضا یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:14 http://www.ghasedak68.blogfa.com

نخیرم...باباش اصنم مشکوک نیستن....تازشم امیر من پیشنهاد میدم از این به بعد که با هم میریم پشت پرده باباهامونم بیاریم...چارتایی میز گرد بزاریم و از تجربیات باباها بهره ببریم...

من موافقم. با اکثریت آرا تصویب شد

عارفه یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:39

شما به مادر بگو مادر خوشون می دونن رمز موفقیت بابا رو کشف کنن.
سرماخوردگیت بهتره؟ می خواهی بگم مامانم از همون جوشونده ها برات درست کنه. جون من تعارف نکن ها .

صبح به خیر
جدیدا سالی یه بار گذرت به اینجا میفته!!

عارفه یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:42

شب و روز شمام بخیر. ببین اولش یکم درد داره دماغت و بگیری بخوری همه درد و بیماری هایت بر طرف می شه ها از من گفتن.
باز من جدیدا گذرم سالی یک بار می افته.
شما رو از قدیم الایام عادت داریم اصلا گذرت نیافته.راه یکم پیچ در پیچه بچه گم کرده.

دماغمو بخورم؟!
من میام ولی در کنار هیبت و عظمت شما گم میشم

علی دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:02 http://sheyda07.blogfa.com

سلام.
البته من حساب جیب دکتر رو نمی کنم بیشتر رو بقیه زوم می کنم و دنبال یه سوژه واسه نوشتن می گردم.
امیر بدبخت شدی شواهد نشون میده بابات از منشیه واست خواستگاری کرده

چند وقت دیگه تو هم حساب جیب دکتر را می کنی
اینجوری باشه که بدبخته بدبختم

علیرضا دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:45 http://www.ghasedak68.blogfa.com

اصولا تبلیغات بالای وب تو که اتفاقی نیست؟؟؟!!!!
دستمال جادویی برنزه کننده....شامپو رفع سفیدی مو....و از همه مهمتر حجم دهنده ی لبهی وااای من...چه شــــــــــــــود...من که میگ
م یه ارتباطی با اون پیامکای تبلیغاتی داره که واست میرسه....لباس بانوان و دکتر زنان و زایمان و اینا...
بعد میگه دود از کنده بلند میشه...دود از خودت بلند میشه...دقیقا از...

تو به تبلیغات بالای وب من چیکار داری؟! حالا خوبه اینها را نوشته! از اون مورد سانسوری ها ننوشته

اگه منظورت اون دوده که برای ضرب المثل دیگه ای کاربرد داره و دود از کنده نمیشه

نیلو دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:36

شماره مطب اون دکتره رو بده من زنگ بزنم ببینم بابات چی گفته ..

نه شما نمی خواد خون خودت را کثیف کنی

عارفه دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:58

جالبه در وبلاگ های دیگه یافت می شوی ولی در وب خودت اثری ازت یافت نمی شه

عجب

رها سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 http://gahemehrbani.blogsky.com/

خوبه باز خندید ....
از این دست تجارب رو بیاموزید از پدر جان...

saman چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 http://majidriddel.blogfa.com/

به منم سر بزن خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد