افرند
افرند

افرند

جَد

قبل از اینکه به مجلس عروسی دوستتان بروید

حتما در مورد اینکه اصالتا کجایی هستند تحقیق کنید

چون ممکن است در بدو ورود شوکه شوید!

نظرات 15 + ارسال نظر
عارفه جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53

اول
حالا مگه چی شده که شوکه شدی؟

دستت درد نکنه
هیچی. فقط یه کم در تفاوت رسم ها هنگ کردم!

بابک اسحاقی جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52

منم متوجه نشدم

دقیقا کجاشو؟

عارفه جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:19

این که اول شدم دستم درد نکنه؟
اون وقت دقیقا این تفاوت در چی ظاهر شده بود؟خب درست بگو دیگه.
معمولا عروسی هایی که رفتم مثل خودمونن.
وای جز یه بارش که عروسی یکی از هم کلاسی های کلاس طراحی ام رفتم. یعنی ها کلی رفتم آرایشگاه و ... خورد تو برجکم . عروسی قاطی بود . یعنی واقعا گند ترین حس ممکن بهم دست داد. به خصوص کلا من بودم که حجاب داشتم . یعنی به خودی خود تو یه جمع تو تک باشی اعصاب خرد کن هست سه چهار تا هم به جان خودم فقط جهت اذیت کردن اومدن سر میز ما دیگه نور علا نور شد. تو زندگیم ایه جا این قدر تیکه نخورده بودم.بی چاره حامد و از اون سر دنیا کشوندم زود تر بیاد دنبالم. بعد عاشق دوستم بودم که می گفت چرا این قدر زود می روی

بله
لباس محلی ، موسیقی محلی ، رقص محلی ، کلا جشن محلی
هه. چه با حال

عارفه جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:19

اااابابا خیلی با حاله که فقط با کت شلوار رفتی؟اگه همه لباس محلی بودن فقط تو با لباس رسمی این یکم ضایعس ورگرنه من بودم کلی حال می کردم.  
وای ولی باز هم هیچی مثل ضد حالی که من خوردم نمی شد . تازه همین جور همه هی می رقصیدن من فقط نگاهشون می کردم .
به جاش حامد برای این که عقده ای از دنیا نروم من و برد آتلیه کلی عکس گرفتم.
حالا اصالتا کجایی بودن؟

من تنها کت و شلواری مجلس نبودم. دوستام هم مثل من بودند. اما خب به هر حال شوکه شدیم!
اصالتا کجایی بودن را هم بی خیال...یکی از اقوام ایران

مسافر جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:47

گلوله در می کردند؟؟ من از این عروسی ها رفتم و کلی ترسیدم ..با وجودی که می دونستم لر هستند ولی نمی دونستم همچین رسمی دارن

هی وای من...
نه از ما گلوله در نمی کردند

سـ ــارا جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:28 http://khialekabood2.persianblog.ir/

منم تو این شرایط بودم !

واقعا شوکه شدیم ! هم ما هم اونا !

و البته مرکز توجــه جمع !

یه جــورایی مثل وصله ی ناجــور !

ماشاا... همه دوستان هم تجربه دارند
خوشبختانه ما مرکز توجه جمع نبودیم

شبـــ نم جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:25 http://meslenafas.blogfa.com

خب این خودش برات میشه یه تجربه که شما از این شوکها به دوستانتان وارد نکنید ...

به من چه
دوستام باید خودشون را آماده کنند که شوک نشوند!

علیرضا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 http://www.ghasedak68.blogfa.com

ای ول باحال بوده که....ما هم اگه یادت باشه چند ماه بعد عروسیمون با رضا رفتیم عروسی یکی از بچه های دبیرستان....اونا مال جای خاصی از ایران نبودن...مال یکی از محله های اصفهان بودن که پشت خونه ی مامان ایناست این محله هه...من و رضا فقط از اول تا آخر به کاراشون و رقصشون و اینا میخندیدیم...باحال بودن....تصور میکنم اون شب کلی با بچه ها پایه خنده تون جور بوده...

نه یادم نمیاد
من هم با بچه ها هم می خندیدیم و هم شوکه شده بودیم

علیرضا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:40 http://www.ghasedak68.blogfa.com

ای ول آسمون ابری...ای ول بارون....

اوهوم...از صبح تا حالا میخواستم بهت کامنت بدم
عالی بود امروز...هوا هم عالی شده
تازه من فردا صبح زود باید برم آبیاری

عارفه شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:45

سلوووووووووووووووووووووووووووووووووووممممممممممممممممممم
آقا من اومدم این و بگم برم سر دروس شیرین ریاضی و عربی.
مدیونین هر کی چشش به این نظر بیافته و برای امتحان ریاضی من دعا نکنه.

سلوووم
اَه عربی هم شد درس؟؟! فقط زبان انگلیسی
من که بعید می دونم امتحانت خوب شه

علیرضا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:45 http://www.ghasedak68.blogfa.com

ای تو رووووووووووووووووووحت
باغتون کجاست؟؟؟؟خسته میشیا دست تنهایی...

عاااااااااااااااااااالی بود...عجب هوایی بود....عجب آسمونی....ولقعا جای همه خالی بود

لَ یـا یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 http://l3iiib.blogsky.com

خب پسرم از فردا رسم و رسومات اصفهانیا رو قشنگ بشرح که اومدیم عغوسیتون شوکه نشیم
بعدم ما دورادور میخونیمتون همچنان و حق دعوت شدن داریم بنابراین!

می ترسم زیاد شوکه بشی. میخوای اصن نیایی؟!
این علیرضا که این بالا کامنت گذاشته و رفیق گرمابه و گلستانمه را هم دعوت نمی کنم!

علیرضا یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 http://www.ghasedak68.blogfa.com

بیمیر.....من باید بیام دم در خوشامد بگم....بعد اصن من نباشم مجلس رقاص کم داره....من تو هم بهم نگی خودم میام

کوجا؟! دم در خوشامد بگی؟! رقص هم بلدی؟! دیگه چه کارهایی بلدی؟!

عارفه یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:25

امیر می خواهی بیا و اون کلاس های شکوفایی خلاقیت اسمت و بنویسم. من می گم سلوووم تو یه چی دیگه بگو.
اتفاقا که خعیلی هم خوب دادم . برو بابا نه عربی قابل تحمله نه زبان.
اولا کی بهت زن می ده. دوما گیر یکی خر شد وقعا فک کردی دعوتیه . من از نظر خودم حق آب و گل دارم منتظر دعوتت نمی شوم

تیم بعدی لطفا...

لَ یـا یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:59 http://l3iiib.blogsky.com

غرض این بود که ببینیم شما از "من بازدواجم؟! " دست برداشتی و گویا مسئله آقوی همساده جدیه :))
خب مبارکه
بهدم دعا کن ما دانشگاه هنر ولایتتون قبول شیم دیگه! اه!
دعوتم نکردی نکن! به من چه اصن! :دی

ایشالا که قبول میشی
اما از دعوت و اینا خبری نیست. گفته باشم :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد