افرند
افرند

افرند

فشن شو

 

 درِ ورودی آموزشگاه در سمت شرق واقع شده و کلاس اُرف که مخصوص آموزش موسیقی به کودکان است اولین کلاس در سمت چپ است. بعد از آن یک محوطه باز است که با تعدادی صندلی در طرفین مکان مناسبی است تا کسانی که هنوز نوبت کلاسشان نشده در آنجا بنشینند و منتظر بمانند. قبلا فقط یکی دو بار دیگر برای کلاس خودم مجبور شده بودم که جمعه صبح به آموزشگاه بروم و چون کلاس خودم روز دیگری بود مجبور بودم مدتی منتظر بنشینم. برای گذران اوقات انتظار در آموزگاه مجله های زیادی هست مثل زندگی ایده آل و راه و خانواده سبز و .... معمولا کسانی که منتظرند یکی از همین مجله ها را برای خواندن انتخاب می کنند. عده ای هم نت های درسشان را مرور می کنند . ولی من که از قبل احتمال می دادم مجبورم مدتی منتظر بنشینم ، یک مجله سینمایی همراه خودم آوردم بودم اما دریغ از خواندن یک صفحه!

زمانی که می خواستم مقاله ای در مورد آثار تیم برتون را بخوانم درِ آموزشگاه باز میشد و به صورت نا خودآگاه سر من و سر عده دیگری که کنار من نشسته بودند و از یک مرد و دو پسر و دو خانم تشکیل شده بودند بالا می آمد و بی دلیلی و با دلیل نگاه می کردیم ببینیم که چه کسی وارد می شود. این لحظه بهترین قسمت کار بود. در باز می شد و خانمی شیک پوش به همراه فرزندی پنج شش ساله وارد میشد. همان اول کار فرزندش را به مربی کلاس می سپرد و خودش چند قدمی جلو می آمد تا به محوطه برسد و صندلی برای نشستن پیدا کند. این چند قدم پیش آمدن همان و تماشای فشن شویی جذاب برای حضار هم همان. در میان تلالو خورشید صبح گاهی که نور شدیدی به درون آموزشگاه می پاشید و در حالی که چشمان ما از شدت نور اذیت میشد کماکان حاضر نبودیم این صحنه را از دست بدهیم. مادر آن فرزند در میان امواج نورانی خورشید و همراه با اجرای زنده موسیقی که گاهی سنتور بود گاهی تار و سه تار و گاهی پیانو ،کت واک گونه گام بر می داشت و ما حضار هم که سر از مجله بالا آورده بودیم به سرعت از سر تا پای آن خانم را برانداز می کردیم و امتیازی اعطا می کردیم. به لحاظ رودربایستی و کار خلاف عرفی که انجام می دادیم نمیشد امتیاز ها را میانگین بگیریم و مشورت بکنیم و ببینم کدامیک در نهایت برنده می شوند اما خب از دیدگاه من بالاترین امتیاز که هشت بود متعلق به خانم شماره پنج بود که شال و شلواری سفید و به همراه مانتوی سرمه ای کوتاه پوشیده بود و کیف مشکی کوچکی در دست داشت. این زمان ( برانداز کردن ) حدود چهار تا پنج ثانیه بیشتر طول نمی کشید و پس از آن همه مجبور بودیم سرمان را پایین بیندازیم تا خدای ناکرده باعث سوء تفاهم نشویم! بعد از این به مرحله جمع بندی امتیاز ها می رسیدیم . البته من زمانی که خانم محترم می نشست به چشم خواهری نگاه کوتاهی به مانیکور و پدیکور شرکت کننده محترم در فشن شو می انداختم تا امتیازهایم عادلانه تر باشد!!

هنوز چند خط دیگر از مقاله تیم برتون را نخوانده ام که در باز می شود و خانم محترم دیگری وارد می شود. اما اینبار هیئت ژوری که خودم هم یکی از اعضای اصلی آن هستیم به سرعت متوجه میشویم که شرکت کننده جدید شانسی برای قرار گرفتن روی سکو ندارد و احتمالا به دور نهایی مسابقه راه پیدا نمی کند. همه سرها دوباره به سمت مجله ها باز می گردد اما من این بار به صدای مربی کلاس ارف گوش جان می سپارم و از سلام و خوش آمد گویی او به کودک تازه وارد سر ذوق می آیم. متاسفانه بیرون نمی آید که چهره اش را ببینم اما می دانم با همین صدا می توانست به راحتی جزء فینالیست باشد. گر چه استادم را با آن همه ریش و مو می پرستم اما بدم نمی آید که اگر آن خانم مربی، ساز دیگری هم یاد می دهد در کنار این ساز مدتی در محضر ایشان زانوی تلمذ به زمین بزنم و از توانایی های فنی و تکنیکی اش بهره مند شوم.

مقاله مفیدی بود.تیم برتون و جانی دپ با هم فیلم های زیادی ساخته اند!!

نظرات 14 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 15:18 http://www.ghasedak68.blogfacom

آموزشگاهتون کجاست دقیقا..؟؟؟؟هفته بعدی خودم با ماشین میام دنبالت با هم بریم بعدم میشینم تو همون یعنی سالن انتظار تا کلاست تموم شه برسونمت خونتون...
منم یکی دوبار با خانومی رفتم آموزشگاهشون سر و صدا زیاد از کلاسای مختلف میومد...هم صدای بچه ها هم صدای استادا هم صای سازهای مختلف...ولی خوب ما از قبل امتیاز داده بودیم و پسندیده بودیم دیگه...کاریش نمیشد کرد..

به تو چه؟! شما دیگه باید سر به زیر باشید برادر من
کی را پسندیده بودی؟! خانومت یا مربی خانومت؟! حالا امتیازه چقدر بود؟!

طـ ـودی شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 15:25

یاد اون روزایی افتادم که با دوستام میرفتم دانشگاه آزاد سر کلاساشون میشستم باهاشون!! اونجا فشن های مرد هم داشتن البته! رقابت هم خیلی سنگین بود، با تعداد شرکت کننده بالا!!

هی...ما که دانشگاه آزاد رفتیم و دختری ندیدیم....یعنی اصن نبود که بخوایم ببینیم و امتیازی بدیم

علی شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 21:24 http://sheyda07.blogfa.com

میگم نظرتون چیه گردهمایی بچه های وبلاگ رو توی همین سالن انتظار آموزشگاه شما برگزار کنیم

من مرد آبرو داری هستم!!!!

سـ ــارا یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:37 http://khialekabood2.persianblog.ir/

به به ! چه داوری سخت و نفس گیری هم بوده :))

اگه به کاری که میکنی عشق بورزی سختی هایش مهم نیست

شبنم یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:40

عجب مجله ای بود ....

نمی دونم چرا ولی دوست دارم این مجله همیشه همراهم باشه!

خروس بی محل یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:32 http://fb20x.blogfa.com


حافظ :
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد
بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

من:
برو ای دوست سنتور را بکن کوک و بزن سازی
مبادا چشم خود را بیش از این بر دختر اندازیم !

اتفاقا فرهاد خان...نوبت من که شد و رفتم سر کلاس ، نه سازم کوک بود و نه خودم!!!

مسافر یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:44 http://www.payepiyade.blogfa.com

هاها جالب بود..فقط یک نکته ای معمولا ادم هایی که صدای زیبایی دارند چهره زیبایی ندارند ...

موافقم...البته استثناهایی هم هست

علیرضا دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 http://www.ghasedak68.blogfa.com


ای ول خروس بی محل...

صبحیه چای زعفرونی خوردی

علیرضا دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:22 http://www.ghasedak68.blogfa.com

مربی خانوممو برا چی باید میپسندیدم؟؟؟؟یه پسره جوون مربیش بود....مگه خدای نکرده من چیزم که مرد بپسندم؟؟؟
امتیاز 10 بود...

من دقیقا اطلاعی ندارم که خدای نکرده تو چیزی یا نه اما فکر کردم قاعدتا مربی خانومیت مونث بوده!!!!

عارفه سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:47 http://ashianeye2.blogsky.com/

سلام
بسی خندیدم. بد بخت ها اگه می دونستن این چنین ریز بینانه بهشون نمره داده می شه بیشتر حواسشون رو جمع می کردن. واقعا کاش همه داور های ما مثل شما بودن

چرا داور ها مثل من باشند آیا؟!

علیرضا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 http://www.ghasedak68.blogfa.com

مال اون موقع بود که حوزه هنری مجوز داست که استاد مرد به زن یاد بده...دیگه تموم شد اون دوره...

حیف...واقعا حیف شد

arefeh سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 13:57

Miduni dashtam be chi fek mikardam
Man age tu in mosabeghe sherkat mikardam asan raghibi baram nemumund hame khod be khod shut mishodan ye var

آره شما که اصن بیستی

علیرضا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:36 http://www.ghasedak68.blogfa.com

مرسی عزیز برادر ....زحمت کشیدی بابت عکسا...

قابلی نداشت دادا

نیلوفر یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:26

:))))
امیرحسین...داشتم اون وبلاگ قبلیتو میخوندم امروز....چقدر به همین بگو بخندای که همه با همی داشتیم خوش بودم....:)))

آره یادش بخیر
چه دورانی داشتیم
هی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد