افرند
افرند

افرند

ویترین

ویترینِ بزرگیست. آنقدر بزرگ که قسمتی از کریدرِ اداره را اشغال کرده. نه تنها من بلکه هر کسی که بخواهد به دفتر مدیرعاملِ این اداره یِ بزرگِ دولتی برود حتما نیم نگاهی به این ویترین می اندازد. ویترین شامل لوح های تقدیر  ، تندیس ها ، کاپ های قهرمانی و تعدادی عکس است. اما چیزی که همیشه برای من جلب توجه می کند نه قاب های خاتم است ، نه کاپ های برنزی و نه تندیس های شیشه ای. درست در وسط این ویترین تعدادی قاب عکس است. عکس مدیران عامل این اداره از زمان تاسیس تا زمان حال. من به جای نیم نگاه همیشه چند دقیقه ای محو تماشای این چهره ها می شوم. چهره هایی که هر کدام معرف تیپ شخصیتی مدیران در سال های گوناگون است. اصلا دوست دارم هر روز ساعتی به تماشای این تیپ ها بنشینم. نمی شود یک نسخه یِ کلی پیچید و همه را به یک چوب زد. اما از اولین نفر تا آخرین نفر را که نگاه کنی همه به تدریج پیرو یک سیر ثابت بوده اند. گاهی بعضی از مدیران دنباله رو این سیر نبوده اند. اما حتما مدیر بعدی جبران کرده است. عکس مدیران اولی نشان می دهدکه ظاهر برایشان اهمیت داشته است. همه صورت هایی سه تیغ به همراه کت و شلواری اتوکشیده به تن دارند و  کراوات زده اند. همه چهره هایی جدی دارند که نشان از شخصیتِ کاریزماتیک شان دارد. اما به تدریج و در سال های بعدی خبری از کراوات نیست. کم کم ته ریشی بر صورت شان نشسته و این مورد آخر که هم اکنون مدیر است ریشی طلبه وار دارد. به تدریج که کراوات حذف می شود دکمه آخر یقه را باز می گذارند اما در نفرات آخر آن دکمه  دوباره بسته می شود ولی این بار بدون کروات...دروغ نگفته ام که می شود حال و روز اداره در دوره ریاست هر کدام از مدیران را از روی تصویر قاب شده اش دریافت. دورادور با بعضی از این چهره ها آشنایی دارم. در مدح و ثنا و شیوه های مدیریتی آن ها چیزهایی شنیده ام.اما نام هایشان را که مرور می کنم می بینم که از بیشتر آن ها خبری نیست. بعضی البته بزرگ تر شده اند و به جای بزرگ تری نقل مکان کرده اند و بعضی ها هم معلوم نیست الان کجا هستند و چه سمتی دارند. با یک حساب سر انگتشی میشه فهمید که عمر مفید مدیریتی هر کدام بیشتر از سه سال نبوده. چه آن مدیری که برای صد سال آینده برنامه ریزی کرده بود  و چه آن مدیری که با برنامه ریزی میانه ای نداشت. بعضی هایشان به حد اعلای کار رسیدند و رفتند و بعضی ها هم از مدیر بودن فقط نامش را یدک کشیدند و رفتند... 

.

وقتی قرار باشد بروی ، بهتر است قبل از آنکه بیرونت کنند یا مجبور شوی که  بروی ، خودت راه رفتن را در پیش بگیری. در واقع همه باید بروند. باید جایگاهی که دارند را قبل از رسیدن زمان انقضایش ترک کنند. مدیر ، مهندس ، وزیر ، وکیل و حتی یک وبلاگ نویس... من هم باید بروم قبل از اینکه مجبور شوم

.

.

ویترین نماد است. نماد آنچه که بوده و آنچه که  باید باشد...

نظرات 27 + ارسال نظر
جزیره چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:09

نفهمیدم از کجا میخای بری؟!
بعد اونوخت مقایسه ی جایگاه یک بلاگر با یک مدیر،مسئول و جایگاه های اینگونه، کار درستی نیست به نظرم....

اونوخت لزوما ادم نباید جایگاهشو ترک کنه، آدم باید جایگاهی رو ترک کنه که مال اون نیست. یعنی جایگاهی که آدم براش ساخته نشده.اوهوم

علیرضا چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:25 http://www.ghasedak68.blogfa.com

امیر؟؟؟؟؟تا من نیستم چیزی خورده به سرت آیا؟؟؟؟؟
اینا رو کاری ندارم...ولی یادت باشه یه باری یه حرفی تو وبم زدم.....در مورد خودتم زدم...رفتن را همه بلدند....کاش کسی با ماندنش غافلگیرمان کند....با نظر جزیره در مورد رفتن و چرایی رفتن موافقم....
من همین جا رسما اعلام میکنم امیر رفت کنار وب بنده هم تخته میشه....گفته باشم نگین نگفتیا...

جزیره چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:45

میخای از بلاگستان بری؟
چرا؟جای کسی رو که تنگ نکردی امیرحسین.تازه اگه بری، جای خودت خالی میشه، یه حفره ی بزررررررررررررگ .....

فک میکنم ترک این محازیستان زمانی واجبه که موندن توش به زندگیه شخصیه ادم اسیب بزنه.

محمد مهدی چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:46 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

رفتن را باید زودتر از موعد فهمید ...

مسافر چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:01

با مقایسه وبلاگ و یک پست مدیریتی مخالفم..وبلاگ برای دل خود آدم هست ولی مدیریت برای دیگران..فرقش توی دل هست...گاهی ادم خسته می شه از وبلاگ..یک مدت نهایت استراحت کن دوست من ولی کلا نرو

شبنم چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:39

از کجا معلوم که پشت این رفتن یه شروع دیگه نباشه ...؟؟؟!!!!!همون شروع که گفته بودی اگه روزی اتفاق بیفته در افرند را تخته میکنی !!!......

شبنم چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:42

در کل لایک به خط آخر کامنت علی ......

هیچکاره چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:20

دری وری نگو . حالت خوب نیست قرصاتو بشور بخور خوب میشی . فقط کاشکی یه برادر دلسوز و همدم و با تجربه داشتی یکم باهاش حرف میزدی شاید سر عقل میومدی

شبنم چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:23

خب جناب هیچکاره شما در حقش برادری کنید ....!!!

فالگیر پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 http://www.falgir64.blogfa.com

سلام
معمولا تو ایران وقتی رفتنی میدونه رفتنیه زیاد سعی نمیکنه بمونه! بیشتر اندر یابیدن حالش هست تا کارش!

علی پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 http://sheyda07.blogfa.com

امیر میگه قبل از اینکه بیرونم کنند می خوام برم...علیرضا گفت اگه امیر بره منم میرم...شبنم هم زیر حرف علیرضا ی امضا زد...
امیرجان این وب ماله تویه کی می تونه چیزی که مال خودته رو ازت بگیره؟اصن دنیا می خوان این وب تعطیل بشه ولی باز هم این ماله تویه پس باید بمونی و بجنگی...آقای علیرضا خان جان از تو دیگه بعیده برادر من ادایه این موجود وابسته ها رو درنیار پسر قبل حرفت یکم فکر کن یعنی تو وب داشتی فقط واسه امیر یعنی من و نیلو و عارفه و سی نفر دیگه که شادی و غممون رو باهات توی وبت تقسیم می کردیم هممون اسکول بودیم از صدقه سریه یکی دیگه تو رو داشتیم یعنی همه ی بچه ها کشک...شبنم جان تو دیگه چرا؟به تو چی بگم؟....اصن پایه بشین همه با هم وبلاگامون رو تعطیل کنیم خیلی صحنه ی ماندگاری میشه مثلا؟....
طفلی عارفه که داشت برنامه ریزی می کرد واسه جمع کردن بچه ها...عارفه جون دست نگه دار اینا میگن جمع قشنگمون گیم اوور....................................

علی پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 http://sheyda07.blogfa.com

بازم اگه به این نتیجه رسیدی که باید بری اگه فکر کردی و دیدی تنها راه رفتنه...حتما برو


خداحافظ آقای رفیق

شبنم پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:29

این یه اولتیماتوم هست و خیلی هم جدی ...

اول اینکه صبر میکنیم جناب هیچکاره اقدام کنن ...بعد اگه موثر واقع نشد خودمون با زبون خوش باهات صحبت میکنیم ...(ببین هنوز مودبم )
اگه باز نشد دیگه..... ...ببین خودت خواستیا...:
بیشین بابا سر جات ...بچه سوسولو ...هیچ چی بهش نگفتیم پرو شده ...
جرات داری یه چی بگو ...!!!!

راد پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:52

گاهی آدم می داند
اما می خواهد از زبان دیگران هم بشنود

راد پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:53

فک میکنی اگر مدیر می شدی کدوم یکی از اون عکسا بودی؟

نِد نیک پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:37 http://blue-sky.persianblog.ir

3 سال؟ چرا اینقدر کم؟

نیلو پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:13 http://for-me2025.blogfa.com

شما هیچ جا نمیری .. همین !!

علیرضا پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:31

علی؟اگه یادت باشه قبل مکه رفتنم گفته بودم انگیزه ای برا موندن ندارم.گفته بودم میخوام تخته کنم برم.پس اوضاعم انقد به هم ریخته هست که دلیل برا رفتن داشته باشم.تا حالاشم که موندم بخاطر شماهاست.تک تکتون.در ثانی..من گفتم وبمو تخته میکنم ولی نگفتم اصن نت نمیام.دونه دونتون انقد برام عزیزین که بهتون سر بزنم.فقط دیگه نمینویسم.همین.همیشه یه مدت نبودن واس هر کسی لازمه.انقد الان گرفتاری دارم و خستم که یه هفته ای رو خواستم نیام نت.ولی مگه تونستم.آخرش هر دفه ای سر زدم.بخاطر شماها.یه طرفه به قاضی نرو رفیق..



نیلوفر پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:02

و ااااااااااا! امیرحسین ؟ یه چیزیت شده پسرجان ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ تو نباشی انگار یه چیزی ا. این بلاگفا کمه ، تازه ما هروقت حس کل کلمون اومد کجا باید بریم ؟ هااااااااان ؟ میخوای این همه آدمو بی خانمان کنی ؟ برو...خجالت بکش دست از این کارات بردار جانم!

arefeh پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:36

Baba az zohr hamin jur in harf tu galum gir karde koliiiiaaaa koli bahat harf daram amir vali khob dg adam shodam bacheye khubi shodam una ro har moghe raftam paye computer minevisam
Alanam fek nakonam betunam beram chom mehmun darimo naram komak dg bi arefeh mishin
Dar naria amir koli bahat harf daram

Khoda be faryadet berese

علی پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:57

علیرضای عزیزم ی طرفه به قاضی نرفتم کامنتی که واسه عارفه گذاشتم رو بخون گفتم خیلیا دنبال ی بهونه بودن واسه رفتن حالا رفتنه امیر داره میشه بهانشون واسه رفتن...علی عزیزم منم میدونم تو خیلی خوبی خودتم میدونی چه حسی نسبت بهت دارم ولی آخه پسر فکر نبودت هم آزارم میده...علی من حرفی رو که به داداشم نمی تونم بزنم به تو میزنم پس نگو دیگه تخته میکنم...تا هروقت دوست داری استراحت کن ولی نگو دیگه نیستم.

علی پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:01

امیر جان چرا سکوت کردی؟؟؟
ی چیزی بگو پسر از صبح هممون غصه داریم!!!
یعنی این آخرین راهه؟نمیشه بمونی؟؟؟

سارا پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:54

اااااااااااااااااااااااااااااااااا(زیره همشون یه کسره بزارید) حالا که من میخام شروع کنم همگی دارید میرید؟
باور کنید من به تنهایی نمیتونم جای همتونو پر کنما به امید من نباشید اصن اگه من تو این دنیای بزرگ مجازی گرفتار رفیق ناباب بشم چی؟اگه معتاد بشم چی؟ شماها مسئولینا نگین نگفتی
همه بچه ها با مرخصیتون موافقن اما با استعفا نه
این که بمونید یا برید که با خودتونه اما اینجا آدمایی هستن که همدیگرو دوست دارن بدون اینکه خیلی چیزا واسشون مهم باشه ،مثل دنیای حقیقی نیس که آدما همدیگرو فقط واسه سواستفاده از هم بخوان.
من یکی دیدتونو به مسائل خیلی دوست دارم انگاری زاویه دیدتون با خیلیا فرق داره.
علیرضاام که جای خود داره.شبنم بانوام که هنوز از راه نرسیده میخان برن

arefeh پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:26

Amiro ruze borde hanuz peydash nis

صفیر جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:38

نمیدونم چقدر تو تصمیمت مصممی...
ولی بنظرم ماها هر جا بریم یه تیکه ازمون اینجا جا میمونه که برمگردیم دنبالش...
برو ولی برگرد دوباره

عارفه جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 http://ashianeye2.blogsky.com/

بعله صفیر خان من همش بهش می گم تو علی رضا کجا اخه می خواهین برین نمی تونین دلتون برای من تنگ می شه

هیچکاره جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:42

بابا این داره بازار گرمی میکنه ببینه چقدر وبش هوادار داره
طبق اخرین گفتگوها پشت درهای بسته نامبرده هنوز قصد محکمی برای ترک وب نداره . همگی اسوده باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد