افرند
افرند

افرند

رقص بهار

در چشم به هم زدنی فصل بهار تمام شد. فصل بهار با کلی خاطره و یادگاری به روزهای آخرش رسیده. اولین چیزی که فصل بهار به یادم میاره عید نوروزه و بعد از آن هم امتحان و سفر. این فصل به اعتقاد خیلی ها بهترین فصل برای سفره و من هم خوشبختانه دو بار به جاده ها زدم که حالا واقعا حسرت می خورم که فقط دو بار بود. کمی که به عقب برگردم یادم میاد که چقدر  از ماه خرداد به خاطر امتحانات آخر سال متنفر بودم. همیشه تولدم را در  شرایطی پر فشار و استرس طی می کردم. اما آخر خرداد که میشد و نوید سه ماه تعطیلی تابستان را می داد، دل تو دلم نبود. این 90 روز تعطیلی و خوابیدن های طولانی مدت، نهایت خوشی آن روزهایم بود.یادمه اون سال ها وقتی برنامه کودک و نوجوان شروع میشد گوشه صفحه تلویزیون و در کنار خانم مجری ، همیشه یک شمارشگر بود که نشان میداد تا آخر تابستان چند روز باقی مانده . من هر روز تعداد روزهای باقی مانده را میشمردم و حساب می کردم تا پایان خوشی چند روز مانده. درست کردن توپ های دو پوسته و سه پوسته و از صبح کله سحر تا دم دم های غروب توی کوچه گل کوچیک بازی کردن ، دوچرخه سواری کردن از این محله به اون محله ، کلاس های شنا و فوتبال و زبان و ...و در نهایت هم مهمانی های طولانی مدت خونه مادربزرگ، تفریحات سالم آن دوره و زمانه ام بود.یادش به خیر . اما حالا که درسی در کار نیست و رسما سرکاریم( از اون لحاظ!) دیگه تابستان برایم جذابیتی ندارد. تحمل این همه گرمای طاقت فرسا و آفتاب های سوزان و بدتر از آن تحمل تشنگی و گرسنگی ماه رمضان، تابستان را برایم به بدترین فصل سال تبدیل کرده. حالا روزها را مرتب میشمارم تا ببینم این 90 روز کی به پایان میرسد و میرسیم به پادشاه فصل ها...



+ پیشنهاد موسیقی: قطعه بسیار زیبای رقص بهار - شهرداد روحانی

نظرات 14 + ارسال نظر
عارفه شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:49 http://ashianeye2.blogsky.com/

ما ولی هنوز دانش آموزیم و همان حس و حال رو داریم. حتی اگه از 8 تیر کلاس تابستانی هامون شروع شود.
قطعه ی قشنگی بود.

شبنم یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:34

یادمه اون موقع آموزش و پرورش برای بچه ها کلاس های تابستونی میذاشت ...انواع کلاس ها از جمله ورزشی و هنری و قرآنی و...من و دوستامم اسم نویسی میکردیم و میرفتیم ... بعضی کلاساش واقعا خسته کننده بود ولی همه به امید اردویی که آخر تابستون گذاشته میشد و اختتامیه کلاس ها محسوب میشد دلخوش بودیم و اینکه با دوستامون میتونیم بریم مسافرت ....خاطرات چند تا سفر مشهد و شیراز مو که با دوستام رفتم هیچ وقت یادم نمیره .....
رقص بهار عالی بود ...براش فکرایی دارم

فرشته یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 http://houdsa.blogfa.com

آخ گفتی...

به شدت دلم میخواد این امتحانا تموم شه 3 ماه که نه...2 ماه نفس بکشم...

حیف که ماه رمضونه...!

ولی پادشاه رو خوب اومدی...زنده میشم من اصن تو پاییز...

علیرضا یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:06 http://www.ghasedak68.blogfa.com

پیشنهاد موسیقی عالی بود...مرسی...
منم قبلنا خیلی تعطیلی رو دوست داشتم ولی الان رسما به همون دلایلی که تو گفتی بیزارم...توجه کن...تعطیلی رو دوست داشتم...تابستون رو از همون بچگی باهاش مشکل داشتم و هنوزم داره...اصلا از تابستون خوشم نمیاد...حالام که به قول تو ماه رمضون مزید بر علت شده....
دقیقا منتظرم و لحظه شماری میکنم که فقط پائیز برسه...کاش همه ی فصلا پائیز بود...

عارفه یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:35 http://ashianeye2.blogsky.com/

من که می دونم به خاطر این که من اولین روز پاییز به دنیا اومدم شما ها عاشق پاییزین. از نظرتون پادشاه فصل هاست. من که می دونم چرا می گین کاش همه فصل ها پاییز بود.
ای بابا دیگه چی کار می شه کرد منم شاهزاده ی این پادشاهم .

علیرضا یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:43 http://www.ghasedak68.blogfa.com

من کی ام اونوخ؟؟؟؟؟بعد معمولا شاهزاده به مرد اطلاق میشه که قراره با اسب سفید آرزوها بیاد....

عارفه یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:14 http://ashianeye2.blogsky.com/

اهان من پرنسسم یعنی؟
شما هم ته تغاری هستی خوبه؟

امیرحسین... یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:20

این دو تا را نگاهشون کن!

arefeh یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:57

Chie khordadi 2ta adame bahalo jazabae paiizi nadidi

علیرضا یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:12 http://www.ghasedak68.blogfa.com

ندیده دیگه لابد...براش تازگی داریم....

لَ یـا یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:52 http://l3iiib.blogsky.com/

واقعا تابستون فقط باید زیر کولر بود. از اولشم بد بود. ولی امسال برا ماها خوبه چون از شر کنکور خلاص میشیم همون اولاش.
بعدم پائیز شاید پادشاه فصل ها باشه٬ ولی خرداد پادشاه ماه هاست! نمیدونم دیگه! یه چیز خوبی هست خلاصه!

نیلوفر دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:21

من که بی صبرانه در انتظار تابستونم

پدیده دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:18

یاد بچگی بخیر. یاد تو کوچه وول خوردن و جیغ و داد کردن بخیر. همسایه ها دادشون در میومد و توپمونو بهمون پس نمیدادن و ما زنگشونو میزدیم در میرفتیم. یاد با ان روزگاران یاد باد

خبرنگار کوچولو یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 http://www.khabarnegarkocholo.blogfa.com

آره واقعا چه تابستونایی بود.خیلی خوش میگذشت من که همش میرفتم تو کوچه و خاک بازی میکردم.با خاک و گل چند تا مجسمه هم درست کردم.بعضی اوقات خاک هم میخوردم نمیدونم چرا؟؟
اما الان برای من یه ساله که فرقی نیست بین تابستون و غیر تابستون
اما تایستون و به گرماش ترجیح میدم تا پاییز و زمستون به خاطر زود غروب شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد