ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در همایش شیک و پیکی با حضور تنی چند از مهمانان خارجی شرکت کرده بودم. معمولا چون من سر موقع در این مراسم حاضر میشوم و مقامات و مسئولین با حداقل نیم ساعت تاخیر می رسند، وقت کافی دارم که صندلی مورد نظر را انتخاب کنم و از پذیرایی های موجود نهایت استفاده را ببرم. روی تمام میزها به عنوان پذیرایی دو عدد کیک، دو عدد گز، دو عدد شکلات و دو عدد رانی نارنجی رنگ خوشگل گذاشته بودند. کیک را قبل از شروع مراسم خوردم و آماده خوردن بقیه گزینه های روی میز بودم که مقامات رسیدند و باید مشغول نوشتن میشدم. یک ساعت و نیم پشت سر هم سخنران آمد و دقایقی صحبت کرد و چون در حال نوشتن گزارش بودم نمیشد از موقعیت استفاده کرد. فقط بین دو سخنران تونستم یکی از گز ها را بخورم. نفری که کنار من نشسته بود و در واقع میز و پذیرایی ها بین من و او مشترک بود، از هفت دولت آزاد بود و کیک، گز و شکلات و آبمیوه را نوش جان کرد. اما من هنوز برای آن رانی نارنجی خوش رنگ برنامه داشتم. مجری مراسم گفت باید تا قبل از اذان مراسم تمام شود و از سخنرانان خواست که کوتاه صحبت کنند. ولی مگر گوش کسی بدهکار بود. فرصتی نداشتم . باید گزارش را تا قبل از بسته شدن صفحه می فرستادم. تصمیم گرفتم اواخر برنامه جلسه را ترک کنم و به دفتر برگردم. در حین جمع و جور کردن وسایل، در یک ده هزارم ثانبه آن آبمیوه را در کیفم گذاشتم به صورتی که کسی شک نکند! (درست است که آن آبمیوه برای من بود اما عرف دیپلماتیک و کلاس کار اجازه نمیداد این کار را به صورت علنی بکنم) .
در مسیر دفتر در ذهنم تصور می کردم که امروز همراه با ناهار یک آب پرتقال خوشمزه همراه با تکه های میوه دارم و عجب چیزی بشود. آن هم نه ساندیس از این آبمیوه با کلاس ها...
خلاصه موقع ناهار وقتی آبمیوه را در آوردم سمت نوشته های انگلیسی اش به روی من بود و با دیدن کلمه مانگو ، کاخ آرزوهایم فرو ریخت...
ورود ِ انبه به جمعِ ِ آب میوه ها فاجعه بود
ای بد سلیقهههه تب انبه دوست نداریییی؟؟؟؟
واااااااای واااااااااای...دقیقا درکت میکنم...وضعیت اسفباریه....برای منم خیلی پیش اومده این مورد...بعد من چون هیچ جوره این طعمو دوست ندارم و اصلا لب نمیزنم همیشه میدم به یکی دیگه بخوره.تو تموم مدت خوردنش آینه دق منه...همش میگم اگه این پرتقال یا هلو بود من الان داشتم قلپ قلپ قورت میدادم...
هیچی لج دربیار تر از این نیست...اه...اصن الانم که دارم برا تو مینویسم اعصابم خورد شد...
انبه به این خوشمزه ای
فکر نمیکردم بد سلیقه باشی
اخ اخ یه ماچ بده فافا
خدایی خوشمزه است بابا شما ها چرا دوست ندارین؟
البته حامد هم دوست نداره و یه مثالی به کار می بره که حالا نمی گیم
کلا من همیشه میگم خدا انبه رو اون آخرا خلق کرده.اصنم حوصله نداشته...
وااااای انبه واسه هم حکم میوه بهشتی رو داره .. هم میوه اش هم آبمیوه ..
علیرضا که کلا هیچی دوس نداره بد سلیقه اس ..
تو چرا امیر ؟ از تو توقع نداشتم :))
ای وای ..دلم سوخت...چقدر دلتو صابون زده بودی ...
اما یه تجربه هم توش داشت...اینکه تقریبا سرعت و دقت کنارهم نشدنیه ......یا باید کلاس گذاشت..یا به آرزوها رسید...