کرم کتاب تابستانی


ده پونزده سال قبل، هنوز امتحانات ثلث سوم و خرداد تمام نشده بود که کلی برنامه های مختلف برای تابستان تدارک میدیدم. از وقتی یادم میاد پای ثابت تمام تابستان هایم کلاس زبان بود. آخرین تابستانی که برنامه ریزی کردم سوم دبیرستان بودم. طبق معمول اون سال کلاس زبان رفتم به همراه کونگ فو . کلاس شنا، آموزش خوشنویسی، کلاس کامپیوتر و نرم افزارها، کلاس فوتبال و ... هم تعدادی از این کلاس ها بود که در تابستان های مختلف می رفتم. بعد از ورود به دانشگاه و بعدتر از اون دیگه تابستان اون رنگ و بوی قدیم را نداشت. فصلی بود مثل باقی فصل ها... اگر دانشگاه بودم، یا ترم تابستان می گرفتم یا کارآموزی می رفتم یا حتی کار میکردم. بعد از دانشگاه و سرکار رفتن هم که دیگر فرقی نداشت تابستان باشد یا زمستان...


 در کنار همه این کلاس ها، تابستان وقت مناسبی برای کتاب خواندن و فیلم دیدن بود... همیشه روی روزهای تعطیل تابستان برای خواندن کتاب های کتابخانه و فیلم های ویدیو کلوپ حساب باز می کردم. امروز دایی ام اومده پیشم و از من لیست کتابی برای پسر 16، 17 ساله اش میخواست و من چقدر خوشحال شدم که دیدم دایی ام به فکر پسرش است و بر خلاف بسیاری از کارهایش ، مشورت کردن را هم جزئی از تصمیم گیری هایش قرارداده...


+ نکته جالب این است که این دایی بزرگوار ما ، دو عدد داماد شاخه شمشاد دارد اما  در این مورد از من مشورت می خواهد!


++ اگر برای پسر 16 ساله کتاب خوبی سراغ دارید بی زحمت معرفی کنید

نظرات 21 + ارسال نظر
مموی عطر برنج پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 13:01 http://atri.blogsky.com/

خوب مگه می شه یه نویسنده اینجا رو بخونه و کتاب خودش رو معرفی نکنه؟؟اونم برای یک آقا پسر 16 ساله!!!

اگه نسخه امضا شده اش را بخواهیم باید چیکار کنیم؟ :)

زهرا پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 13:34 http://BEYZAGH.BLOGFA.COM

سلام
کتاب صفر و یک کتاب خوبیه برای این سن.
خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پاره وقت
اندازه گیری دنیا.
آروم و بیصدا میخوندمتون امروز صدام در اومد.

سلام
ممنون بابت معرفی کتاب ها...
خوشحالم که کامنت گذاشتید :)

عارفه پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 16:25

من دیگه راستش تفاوت پسر و دختر در زمینه ی کتاب نمی دونم اون کتاب هایی که خودم می خواندم و می گم
شازده کوچولو
لبخند مسیح (سوره مهر)
اصولا تمام کتاب های سید مهدی شجاعی رو می خواندم
اگه اشتباه نکنم اسم یکیش طوفان بود . البته همه کتاب هایش و معرفی نکن ها یکم بعضی داستان هایش اجتماعی است نکته دارد.
اون موقع ها با سحر عشق مجموعه بچه های بد شانس بودیم.
حالا شاید یه پسر خوشش نیاد.
اهان پیشنهاد می کنم مدیر مدرسه ی جلال آل احمد هم بگو من همون موقع ها خواندم و یادمه خیلی خوشم اومد
وایییی کتاب های مصطفی مستور!!که البته اونم همش و نگو همون روی ماه خدا را ببوس! اسمش همین بود با اون فیلمه قاطی کردم؟
کتاب های زویا پیرزاد
دیگه بسشه همه تابستون و نمی خواهد کتاب بخونهدکه
وایییی امیر حسین یادم بنداز یه کتاب بهت بگم حتما بخوانی فوق العاده است.

ممنون بابت معرفی کتاب ها
آره...روی ماه خداوند را ببوس...خودم هم همه کتاب هاش را خوندم :)
خب یادت انداختم....معرفی کن :)

شبــ نم پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 21:55

خب شاید از اونام پرسیده باشه اما چیزی نداشتن که بگن .ینی اهل کتاب نبودن .


خب اگه دنبال ماجراهای ترسناک و نویسنده های خارجی و از این جور چیزاس بگو تا از نانازم اسم کتاباشو بپرسم که بهش بگی ..

الان نگی چه مامانی که نمیدونه بچه ش چه کتابی میخونه .هاااا... فعلا که گیر داده رو یه نویسنده و داره رمانای اونو میخونه که از نظر من مجازه ...

شاید :)))

خود داییم از اینجور کتاب ها میخوندند...از ناناز بپرس که به داییم معرفی کنم :)

شبــ نم پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 21:57

راستی چه تابستونای شلوغی داشتی ..!!!

اصن یه وضی...

:) جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:35

والا امیر حسین کتاب زیاد هست
بستگی به شخصیت پسرداییت داره
که اهل چه سبکایی باشه
داستان های تخیلی دوست داره یا ترسناک؟
ماجراجویی دوست داره یا حادثه ای
تاریخی دوست داره یا حتی کتاب شعر
من خودم از 15 سالگی دیوونه فروغ و فریدون مشیری و ... بودم

ولی اگر پسر خودم باشه و بخوام بهش یک کتاب هدیه بدم برای خوندن
کلبه ی عمو تام
نوشته ی هریت بیچر استو
هست

کتاب هری پاتر هم خوبه
مخصوصا اگر فیلمشو دیده باشه
وقتی کتابشو بخونه میتونه خیلی خوب فرق های زیادی تو خوندن و دیدن یک داستان پیدا کنه
ببینه کدوم بیشتر بهش میچسبه
حتی کار کارگردان ها و یا فیلمنامه هارو نقد کنه
:)

سوپ جو برای روح نوجوانان هم بد نیست
از جک کانفیلد
کتاب خوبیه :)

پدران . فرزندان . نوه ها
اثر پائولو کوئلیو
هم بی نظیره
:)


از تابستون گفتی
یاد دوران نوجوانی خودم افتادم
نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه
که تمام تابستون های کودکی و نوجوانی من خلاصه میشد تو سفر
تا میخواستم کلاسی ثبت نام کنم همیشه مخالفت میکردن
چون برنامه سفر داشتیم
کمه کمش یک ماهه بود
تا کل سه ماه تابستون
:)

دفتر خاطراتم همیشه تو تابستون لابه لای وسایلم تو ماشین گم میشد
به قول خودم میبردمش که خاطراتمو ثبت کنم
ولی اینقدر درگیر خوش گذرونی تجربه های جورواجور میشدم که کلا یادم میرفت و حواسم پرت میشد کجا افتاده
و خاطرات یک سالمو یا چند ماهمو به خاطر شیطونی ها و سربه هوایی هام گم میکردم
:)
یادش بخیر



چقدر آدم حس خوبی بهش دست میده
وقتی که بزرگ خانواده قبولش داشته باشه
و باهاش مشورت کنه
:)

فکر نمی کنم طبع شعر داشته باشه اما رمان را دوست داره
ممنون بابت معرفی کتاب ها

یک تا سه ماه سفر؟! هی وای من

مریم جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:12

کاش من داییت رو میدیدم و آدرس وبلاگت رو بهش میدادم که داری تقلب میکنی و از غیب برات کمک میاد
دقیق کتاب خاصی توی ذهنم نیست
ولی باید پسرش اهل کتاب باشه تا هر کتابی بهش معرفی کنی بخوونه...
اما اگه اهل مطالعه نباشه باید یه گتابایی رو معرفی کرد که جذبش کنه
من کتاب داستان راستان شهید مطهری رو معرفی میکنم...

مشورت در هر حال که بد نیست...خود استاد راهنما هم از یک استاد مشاور کمک میگیره...

بدی اش قضیه اینه که زیاد اهل کتاب نیسا و برای همین باید کتاب جذاب معرفی کنم
ممنون

فافا جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:30

یه چندا کتاب هارو خودم خوندم باقیه اش از دختر داییم که هم سن و سال پسردایی ات هستن رو پرسیدم :)

زیر درخت زالزالک در مورد خشکسالی ایرلند هست و یه خانوده که بچه هاشون مجبور میشن برای زنده موندن چیکار کنند:)

7جلد هری پاتر

تام سایر

قهرمان جهان نویسنده اش رولددال فکر کنم!

آقای روباه شگفت انگیز

ماجراهای باور نکردنی پروفسور برانشتام

قصه ی سرزمین اشباح : این در مورد یه شبح که یه پسر به اسم دارن شان باهاش هم دوست میشه :))

شاه دزد

زرد مشکی فریدون عمو زاده خلیلی این کتاب در مورد سرگذش یه دوچرخه ی سیرک به نام سمندر هستش...

سفر به مرکز زمین

اوه اوه چه کتاب خون
ممنون بابت پیشنهادات

فافا جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:42

منو یاد تابسون های اون روزای خودم انداختین:))
ازین کلاس به اون کلاس...

آخرم همش رو رها کردم وسط زمین و آسمون:|

هفته ی اخر شهریور معمولا تا هفته اول مهر میشد مسافرت فقط :))

اون روزا هم دورانی بود برای خودش..

چه پست خوبی بود یاد خاطراتم افتادم

دقیقا ما هم آخر شهریور یا هفته اول مهر را سفر می رفتیم
چه دورانی بود..هی...

علیرضا جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 13:09 http://www.gghasedak68.blogfa.com

دوماد که جزو فامیل حساب نمیشه...هر کسی دیگه هم باشه کلی جلوی دوماداش کلاس خواهر زاده هاشو میذاره...
به نظر من معرفی کتاب بستگی داره به خود فردی که میخواد کتاب بخونه...اینکه پسر دایی تو چه افکاری داره اعتقاداتش در چه حده...از چه سبک نوشته هایی خوشش میاد...چه موضوعاتی رو دوست داره مطالعه کنه و .... .همه ی اینا توی معرفی کتاب موثره..اما به طور کلی به نظر من بهتره برای بهتر کمک گرفتن از یه نوجوون همسن و سال خودش سوال بپرسی.ماها که باهاش اختلاف سنی داریم کتابایی رو معرفی میکنیم که خودمون دوستشون داریم و حواسمون به این اختلاف سنیه نیست...به نظر من کتابایی که عارفه معرفی کرده باید خوب باشن.چون من عین همین کتابا رو توی قفسه ی آبجی کوچیکه ام دیدم.کتابای مصطفی مستور و سید مهدی شجاعی به نظر من برای نسل اونا فوق العاده است.هم روایتای جالبی دارن و هم افکار و اعتقادات نوجوون این سنی رو به بهترین وجه ممکن طبق اصول و ریشه های فرهنگی خودمون شکل میدن.این به نظر من برای این سن که تازه میخواد ریشه بگیره و افکارش رو بسازه خیلی مهمه...

تو که قضیه دایی ما را می دونی

بعله...بستگی داره...خیلی هم بستگی داره. من هم برای همین مشورت می گیرم که ببینم سلیقه دیگران چیه و کدوم با ذهنیت پسر داییم نزدیک تره

عارفه جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 17:55

عاقا من پشت دستم و داغ کردم کتاب هنوز نصفش مونده بگذار تموم شود بهت بگم
همون یه بار یه فیلم خریده بودم خب دیدم چهار تا آدم معروف دارن اسکار هم برده خریدم بدون این که ببینم اسمش و گفتم اصلا یادش می افتم آب می شوم این قدر فیلم مزخرف و ناجوری بود تا نصفش که دیدم از دیدن کلش پشیمون شدم و شکوندم CD
حالا بگذار بخوانم بهت بگم
ا یادش بخیر یه مدت قبل ترش هم گیر داده بودیم با سحر به هری پاتر
این یکی رو خودم نمی خواندم ولی سحر می خواند خیلی نمی دونم چرا خوشم نمی اومد کتاب های دارن شان بود.

مگه کتابه چیه که پشت دستت را داغ کردی آیا؟
اسم فیلمه چی بود؟

عارفه جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 18:32

نه بابا کتاب بدی نیست فقط می خواستم کامل خوانده باشم بعد معرفیش کنم
حالا بیا خاطرات حسنعلی خان مستوفی نوشته ی ابوالفضل زوئی
از انتشارات کتاب نیستان
دهههههه دیگه چی خوشم باش
برو روایت فتح ببین خجالت بکش
امیر دارم می روم منم کلاس زبان تو جابری رو می شناسی؟ بابا معروفه چرا هیچ کس نمی شناسه یه کلاس زبان گذاشته سبکش با کیش و سفیر و کانون این ها کلا فرق دارد من خیلی خوشم اومد.
هیع یعنی می شود من زبانم خوب شود. صدقه سر عگکنکور عربی که فول شدم این زبان نمی دونم چه دردی اصلا
چه جالب ما هم همیشه اخر های شهریور می رویم مسافرت البته به جز مشهد ها اون جا دیگه وطن دومم حساب می شود.
ا خیلی وقت بود نشده بود این قدرراحت فک بزنم ها. احساس می کنم شدم همون عارفه سابق

چه آنلاین

زروئی منظورته دیگه؟
جابری؟ کی هست؟ خب شاید تو تهران معروف باشه. من از کجا بشناسمش؟...
تو که همش مشهدی بابا

دقیقا...با همون میزان غلط املایی

عارفه جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 19:01

اصلا خدایییش من اگه این جوری ننویسم تو دلت تنگ نمی شود؟
حالا شما بنده رو بگذار رو سرت حلوا حلوا کن دوستم ندیدی اصلا یه چیز داغونی یهو به جای یه حرف وسطش عدد می پرونه
استاد کنکور که کلاس زبان جدا هم داره
بلی یه "ر" جا انداختم ها. کلا با فامیلی این من خیلی رابطه برقرار نمی کنم یه کتاب دیگه ام داشتم ازش می خواندم دوباره فامیلیش و همین گفت اصلا اون ر به نظرم اضافه است. بلافاصله بعد ز "ر" نمی چرخه تو دهن
می گم که اصلا اون قدی که مشهد و شهر خودم می دونم با تهران غریبه ام والا.
من حوصله ام سر رفته چرا هیچکس به دادم نمی رسه

من دیگه حرفی ندارم
خب احتمالا تو تهران معروفه...چرا کلاس های یکی از موسسا را نمیری؟
میگم عوض کنن
تو حوصله ات سر رفته؟! خب قبل از کنکور چیکارا میخواستی بکنی که وقت نداشتی؟ حالا اونا را انجام بده

عارفه جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 19:37

خب می خواستم برم کلاس رانندگی سنتور و زبان که همش بعد ماه رمضون
این قدر هم کتاب خواندم خسته شدم
مهمونی های خونه دوست هام هنوز شروع نشده
سحر هم تا اخر ماه رمضون امتحان های دانشگاهشه
منم چونان آلو همش وا رفتم
چون ۳ سال دبیرستان کانون می رفتم و فقط باعث شد حالم از زبان بهم بخوره
به نظرم سیستم آموزشیش خوب بود ولی شک دارم
به من چه ها اگه همین جور حوصله ام سر رفته باشه این قدر فک می زنم امیر که سر سام بگیری مشکل خودته

خب گزینه سریال دیدن از نوع خارجی پیشنهاد می شود...

من اصلا سیستم آموزشی زبان کانون را قبول ندارم

:))

فافا جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 19:46

اومدم ی سلامی عرض کنم دوستان :-D
ی پیشنهاد دارم اگه موافق باشین یک شب هماهنگ کنیم دور هم یک ساعت بحرفیم با بچه ها :-)

و علیک سلام
باشه...بیاین با هم بحرفیم

شبــ نم جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 21:17

بلاگفا برای من باز نمیشه ..
من نمیتونم برم تو وبم ...

آخه چی بگم از دست این بلاگفا

عارفه شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:29

شبنم جون حالا هی از بلاگفا تعریف کن. من می گم پاشوبیا پیش من و امیر
فافا جون دقیقا چه مدلی باس باهم بحرفیم من پایه ام بعد در مورد چی بحرفیم؟
راستی حوصله ی مسابقه دارین؟ یه ایده تو ذهنمه اگه حوصله دارین عملیش کنم؟
با جایزه ها امیر می خواهد اسپانسر شود

والا...

چه ایده ای داری آیا؟!
من اسپانسر بشم؟!؟!؟!؟

ویرگول شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 14:46

ارباب حلقه ها، هابیت، سیلماریون، فرزندان هورین(جی آرآر تالکین)
نیروی اهریمنی اش(فیلیپ پولمن)
سری کتابهای آرتمیس فاول(او این کالفر)
پژواک آوای دوران(دیوید گمل)
کنسرو غول(مهدی رجبی)

غیرتخیلی:
ماجرای عجیب سگی در شب(؟)
اندازه گیری دنیا(دنیل کلمان)
شما که غریبه نیستید(هوشنگ مرادی کرمانی)
عطر سنبل،عطر کاج(فیروزه جزایری دوما)
شاه گوش میکند(ایتالو کالوینو)

ممنونم بابت معرفی کتاب ها

عارفه شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 23:56

اره دیگه خودت هی تمایل داشتی اسپانسر شوی وگرنه من که خدای نکرده کرم ندارم که حرف تو دهنت بگذارم
راستش چندان حوصله ی فیلم دیدن ندارم
حالا تو چیزی سراغ داری آیا؟
راستی عاقا افرند مدیونی اگه پیش خودت بگی این دختر چه قدر فک می زنه ها! نگی ها
یادش بخیر چه قدر کلاس های عذاب آوری بود زبان چه قدر با بچه می
پیچیدیم

من و تمایل داشتن؟!
سریال های خوبی هست که ارزش دیدن داره.اگه منبع برای تهیه شون داری معرفی کنم

خب مگه بیکار بودی اونجا میرفتی؟! :))

عارفه دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:51

می شود به جای سریال فیلم های خوب معرفی کنی؟ حس سریال ندارم. حتی سریال های ماه رمضون هم نمی بینم
اره دیگه می دهم یکی بره بگیره دیگه
یعنی منظورت اینه من کرم دارم؟
ببین دو حالت. داره یا شما تمایل داری یا من کرم خوب کدومش؟
چون کلاس های کانون تو مدرسه و به صورت اجباری برگذار می شد

بله فیلم هم میشه...اما اون سریال ها آخه چه ربطی به این سریال های ماه رمضون داره عارفه؟! میدونی که یکی از همین سریال های ماه رمضون کپی تون طرفی هاست؟
من که تمایل دارم اما میتونم اسپانسر معنوی بشم تا مادی
وا!!!

عارفه دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 18:02

اوضاع یکم پیچیده شد چه جوری هم تو تمایل داری هم من کرم دارم؟
اسپانسر معنوی رو هم قبول داریم مستر افرند
نه بابا منظورم الان که همه فامیل چمبره می زنن جلو تلویزیون تا مدینه رو ببینند من حسش و ندارم. یعنی جو فیلم های ماه رمضون هم من و نگرفته
به گمانم بعد از افسردگی زایمان افسردگی پس از کنکور هم باید محققین بررسی کنند
دلم هیجان می خواهد.

چرا تابستون به صورت جدی یه ورزش راشروع نمی کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد