وقتی در مهمونی یا جایی، نوزادی را می بینم نمی تونم خودم را کنترل کنم. دوست دارم برم بغلش کنم و باهاش بازی کنم. کاری هم ندارم نسبت نزدیکی با اون بچه داشته باشم یا نداشته باشم! همیشه از دیدن نوزاد ذوق می کنم... این مدت هم که عمو شدم کلا کار و زندگی را بی خیال شدم و وقتم را با برادرزاده ام می گذرونم... بعضی وقت ها هم که چند روزی نبینمش سراغ لباس هاش که خونه ماست میرم و اون ها را بو می کنم!! وقتی برای یکی از دوستام تعریف می کردم که شدت علاقه من به نوزاد مخصوصا برادر زاده ام چقدره می گفت که این کارها را نکنم و اینقدر تابلو بازی در نیارم که همین ها نشونه ای برای پدر و مادرمه و باعث میشه کار دست خودم بدم!! حالا من هر چقدر هم میگم این دو مقوله ربطی به هم نداره دوستم باور نمیکنه...نظر شما چیه؟
نه ربطی نداره من هم رابطم با بچه ها خوبه و خیلی وقت می کذارم براشون...شاید از این لحاظ ربط داشته باشه که به هر حال ادم احساسی هستید..
احسنت
به نظر منم ربطی نداره.
این از وجود و ذات ادمها میاد که ذاتا دوستشون دارن و به این فرشته های کوچولو محبت میکنن.
بازم احسنت
اما به نظر من ربط داره ..برای خانومها این احساس ناشی از حس مادرانه ای هست که در وجودشون نهفته هست ..اما این احساس پسرونه برای پدرو مادرها خیلی جذابیت داره.مخصوصا با این شدتی که تو میگی که مطمئنا اون رو بی پاسخ نمیگذارن..!
حالا کی شیرینی میدی؟
من گفته باشم...حس پدرانه ندارم...حس نوزاد دوست داشتن دارم!!
اکثر پسرایی که میشناسم همینجورن.غش و ضعف میرن واسه بچه ها.......ربطی نداره.
دقیقا همینطوره
پیشاپیش مبارکه
مبارکه
ای ول...تو هم لباساشو بو میکنی؟؟؟؟؟
خیلی حس لذت میده به آدم....اصن دو ساعت تو بغل آدم باشه بعد دست و بدن و لباسای آدمم بوی بدن اونو میگیره....من عاشق بوی بدنشم:)
خیلی ربط داره آقا....خیلی ربط داره...کلا تجربه ثابت کرده اکثریت اوناث هم زیر بار بغل کردن نوزاد تازه متولد شده ی زیر دو ماه نمیرن و از بغل کردنش می ترسن و کلا دم پرش نمیرن...دیگه وقتی یه مرد اینجوری دور و بر نوزاد بپلکه مسلما با زبون بی زبونی داره یه چیزایی رو حالی اطرافیانش میکنه...
آره...بوی بدونشون یه چیز دیگه است
اصلا هم ربط نداره آقا..بیا برو در خونه خودتون شر درست کن
من هم شدیدااااااااااا به نوزاد و بچه و لپ و چلوندن و این چیزا علاقه دارم .. همه میدونن یه جا که بچه باشه دیگه من با کسی کاری ندارم :))
خب این علاقه ام خیلی هم به حس مادرانه ربط داره .. پس چرا پدر و مادر من کاری واسم نمیکنن ؟!
ربط داره برادر من .. ربط داره .. داره دیر میشه هاااا .. علیرضا بابا شد دو روز دیگه نوه دارم میشه تو همین جوری نشستی اینجا وبلاگ آپ میکنی .. پاشو برو یه ذره اون بچه رو بغل کن جلو چشم بقیه که یه کاری واست کنن :)
ما سفارش میکنیم براتون یه کاری صورت بدن
تو هم که عینا حرف علی را میزنی...
من رسالتم همین آپ کردن اینجاست...والا
کی باید آستین برات بالا بزنیم پس؟...
چهل سال دیگه
نه ربظی نداره خوب بچه دوست داری دیگه..
اما حالا اگه خودت دوست داری ربطش بدی جیزه دیگه است..
من که اصلا نمی خوام ربطش بدم...بقیه به زور میخوان ربط بدن :))
میبینم که یکسری از دوستان ربطش دادن و یکسری نه، خلاصه ما شیرینی میخوریم یا نمیخوریم؟
ببین دل آرام بگذار خیالتو راحت کنم... در هیچ شرایطی بهت شیرینی نمیرسه...من اصفهانیم !
منم مث تو بودم امیر
البته تا قبل از تولد برادرزاده ام هیچ حسی به بچه ها نداشتم
اما با تولد اون وروجک هم عاشق خودش شدم هم کم کم عاشق بچه ها...
حالا به قول خودت تا یه بچه ایی رو می بینم از ذوق کلی قربون صدقه اش میرم و بوسش می کنم
بوی بدنشون خیلی خیلی بوی بکر و تازه اییه
و متشکر که تو هم اذعان کردی که این دو مقوله به هم ربطی ندارند