ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امسال یه تعارف زدم که برای خونه تکونی علاوه بر کارهایی که سال های قبل انجام میدادم،
اگه کمکی از دستم بر میاد حاضرم انجام بدم
از قدیم هم گفتن که تعارف اومد نیومد داره
تعارف من هم از سوی مادر به شدت پذیرفته شد
در این چند روز هر کاری که فکرش را بکنید کردم
آخرینش هم امروز،
وظیفه خطیر قند شکستن بود!
من را در این حالت تصور کنید که روی زمین نشستم و انبوه کله قندها اطرافم همچون کوه های سفید قرار گرفته
به اندازه مصرف سال 93 و شاید سال 94 قند شکستم
الان هم یک دستی دارم این پست را می نویسم...والا
ما قندمون رو شکسته میگیریم ...کارای دیگه ت رو ، رو کن ...
ما از اون قندها دوست نداریم ( آیکون کلاس گذاشتن در برابر کلاس گذاشتن!)
هکچنین آیکون سوت زدن به جای جواب دادن به سوال بعدی!
ماشالا ماشالا:))
می ترسی چشم بخورم سال دیگه کار نکنم؟! :))
خواهرجان خواب ماندند و 8 دقیقه مانده بود تا آغاز آزمونش و حوزه ی امتحانی هم 10 ک.م با خانه فاصله داشت و بنده در یک حرکت انقلابی به ترافیک دم عید گفتم زرشک و 4 دقیقه مانده به شروع آزمون رساندمشان و بابت این افتخار در رانندگی از تمامای فعالیت های خانه تکانی معاف شدم فقط گفتند قبض جریمه اومد باید خودت بدی
شوماخر آسوده بخواب که من بیدارم
یعنی از زیر کار در رفتی؟! :))
خدا قوت نخسته
ممنون :)
میشه خونه ی ماام تشریف بیارید؟؟!! آخه قندامونو نشکوندیم هنوز!!
ساعتی حساب میکنما! :))
خوشم میاد همه نیات پلیدمو در یک نگاه دریافتی:دی
ماشالا چه خانومی شدی شما
دیگه وقتشه
ما که هر وقت مادر جان کاری بهمون می گفت تازه یاد کوه درسا می افتادیم و به بهانه درس از زیر کار در می رفتیم
ااااا....یعنی این کارها وظیفه خانوماست؟!
مادر جان ما هم برنامه ریزی کرده بودن بعد از آزمون دکترا خونه تکونی را شروع کنیم!