علیرضای چکاوک : در حال حاضر دوره فشرده فعلگی را پشت سر می گذارد. او که مدتی است دانشجوی ارشد شده و خود را به نوعی فیلسوف می داند، با توجه به نبود آینده شغلی مطمئن برای رشته اش، از هم اکنون به فکر این افتاده که استاد شود. البته دوست دارد از مرتبه فعلگی به مرتبه استاد بنا برسد! او همچنین مدتی است که به طور مشکوکی استارت فعالیتی اقتصادی زده که معلوم نیست دقیقا چه فعالیتی می باشد!!
شبنم ِ شب بو : او همچنان حال و احوالی روحانی و ملکوتی دارد. حتی گزارش شده که هاله ای نورانی هم در اطراف سر او مشاهده شده. در هر حال دیداری که او داشته کم از دیدار شمس و مولانا نبوده!!!
عارفه قلقل السلطنه: او مدتی بود که از دست مزاحم تلفنی هایش خسته شده بود. البته دقیقا نمی دانیم این مزاحم ها واقعا مزاحم بودند یا نیت خیر داشتند. در هر حال او همانند مجرم که خود را تحویل قانون میدهد، گوشی اش را تحویل مادرش داد. از آن زمان تا به حال از او خبری در دست نیست. شاید دوران محکومیتش را پشت سر می گذارد.
فافای روزهای یک عمر : او در اقدامی انقلابی! می خواهد درس بخواند. فافا که علاقه زیادی برای به کار بردن انواع آیکون در پست هایش دارد، متحول شده و می خواهد با گرفتن نمره های بالا مشت محکمی بر یاوه گویی های دوستانش بزند!
مریم انصاریِ کِلک: مدتیست پست هایش همه شعر شده و کامنت دونی اش بسته! کلا ما نمی دانیم فاز ایشان دقیقا چیست اما ایشان در اقدامی عجیب چت های گذشته اش را مرور می کند. ما هر چقدر چت های گذشته اش را مرور کردیم نفهمیدیم کدام چت ، چت اصلی است!
ناهید روزهای زندگی : هر کسی در زندگی آرمان هایی دارد و آرمان ایشان هم ماکت و ماکت سازی است. گفته شده ایشان در گفتگو ها هم طرف مقابل را به شکل ماکت می بیند!
نیلوفر نگاه های روزانه : او طبق برنامه ریزی که انجام داده پیش می رود. برنامه شنبه تا چهارشنبه وی را که بررسی کردم عشقولی بازی بود! او به تازگی یک پک کامل از تمام بازی های جدید را بر روی گوشی اش نصب نموده و می خواهد قهرمان انگری بردز شود. به امید موفقیتش
فرهاد وبکده حیوانات : او به حق مخوف ترین وبلاگر جمع ماست که رکورد فیلی شدن را در اختیار دارد. بعد از مدتی غیبت با نام و شکل و ظاهر و وب جدید بازگشته!
علی شیدای خسته دل: او مهره مار دارد. نقطه.
ند نیک سقف کبود : در حال حاضر با مارکوپلو مسابقه تنگاتنگی دارد. وی به دلایل واهی از اتوبوس های شهری ، تاکسی و مترو و ... استفاده نمی کند و ترجیح می دهد از آزانس استفاده کند. ماشین آژانس مورد نظر هم حتما باید کولر داشته باشد ها. گفته باشم.
باران ِ برای تو که هستی : به نظر می رسد فرار دست ها شده باشد! او که استعداد خارق العاده ای در طراحی و نقاشی دارد چند روزی است در سفر است. ممکن است وی از دانشگاه امپریال کالج لندن بورسیه گرفته باشد.
کیانای لبخند ژکوند : او ورزشی ترین بلاگر جمع ماست. او تک تک رقابت های والیبال را دنبال می کند . دلیل اینکه دقیقا برای چه موردی به والیبال علافه مند است بماند اما دوست دارد بتوانیم هلند و پرتغال و لهستان را شکست دهیم!!
مسافر ِ جاده : به طور همزمان چند کار را در دست دارد. هم کتاب می نویسد و هم وظیفه شستن ظرف ها بر دوش اوست. هم در حال تدریس است و هم در حال پخت لازانیا!
فالگیر موج خاموش : همچنان با چراغ خاموش در حال حرکت است!
جالب بود
و امیر حسین در حال حاضر چه می کند؟؟
کی؟! من؟! کدوم امیرحسین؟!
چه پست جالب و قشنگی بود.
و در پایان مهندس امیرحسین خان افرند همچنان به دنبال پنچر گیری موتورشان هستند و آرزوی مترجمی به نام شدن ر در سر میپرورانند باشد که موفق شوند.
اول تشویق میکنی بعد تخریب :))
یعنی فکر کنم این پنچر گیری تا مدت ها بر سر زبان ها باشه ! :))
امیر حسین افرند:
از وقتی دانشجوی ارشد شده ،فکر میکند بورس روی انگشتان او میچرخد و تریپ روشنفکری به خود گرفته و مدام سینما میرود و کافه گردی میکند آنهم در شهر های مختلف ...!!
از وقتی که سفر برنامه هفتگی اش شده دوستان زیادی دور و برش میپلکند و دیگر زیر بار حرف خانواده نمیرود و حرف ،حرف خودش هست ..همین روزهاس که برای این کارهایش کارتون خواب دائم شود ..
بعله که میچرخه...خوب هم میچرخه :))
روشن فکر و دگراندیش و همه این ها هم هستیم :)
کجا من زیر بار حرف خونواده نرفتم آیا؟!
خیلی هم دلت بخواهد ...
چی را؟!
و جوابم آیا؟!
وای امیرحسین خیلی خندیدیم:))
امیرحسین افرند مشاور و راهنمای بلاگ اسکای
رفیق فداکار که تمام اصفهان رو زیر و رو میکند برای پنچری موتور و جدیدا از دست رئیسشون در میره ! میره کافه و سینما
در کدوم مورد تفحص کنی؟
:))
مگه من بنگاه معاملات ملک دارم که مشاور بلاگ اسکای شدم؟! :)
رفیق فداکار را خوب اومدی
ایشش همون نرم افزار که گفتی
مشاوره درسی منظورم بود
من همیشه خوب میام :))
مثه دخترا میگی ایش ها:))
اهان باشه خیلی مرسی منتظرم:)
آهان از اون لحاظ :)
نخیر...این ایششش اختصاصی منه :)))
اره واینا
ههه!
من برم با این اقدام انقلابیم تا بعد ابروم نره و اینا
این نرم افزاره رو استادمون گفت برم یاد بگیرم با بچه ها کاراموزی:)
دیدیم میخوام برم بیرون یاد بگیرم گفت این همه اینجا پول میگیرن بیا مفتی یاد بگیر:))
خلاصه اینا دیگه شب بخیر
چقدر جا عارفه خالیه:(
ماشاا... شما خودت جای همه را پر میکنی :))
شوخیی بیش نبود.
بعله...گرفتیم شوخیتون را :)))
امیرحسین یه ندا در گوشم میاد که حجم نت رو تموم نکن فلش ببر دانشگاه دانلود کن مجانیه
ایکون خسیس و خبیث
معمولا سرعت نت دانشگاهها پایینه
چند مگ هم بیشتر نیستا
بله
منظورم شما هستید
امیرحسین خان نویسنده ی افرند
آیکون سوت زدن و کوچه علی چپ
اگه اینو نمیگفتی تعجبی بود(به عنوان یک اصفهانی)
:)))
خب طبیعیه که متوجه نشدید، کدوم از اون چت ها، چت اصلی بوده!
چون چت هایی که من نوشتم، همه شون از دَم، چت هایی بوده که توی شونه خاکی حرکت کرده بودم. اصلاً گزینه ی هدف، قید نشده.
ای بابا...دفعه بعد چت اصلی را با رنگ قرمز های لایت کنید لطفا :)
که ما رو دیدی ...!!
دیگه باید از پستام محمد رو شناخته باشی ...سعادتی نصیبت شد که نصیب هر کسی نمیشه ..
به قول ما باشِد :))
سلام
جالب بود. همینکه مفتخر کردید بنده رو در جمع بلاگرهاتون جای تقدی و تشکر دارد بی چشمک!
ولی مورد شبنم ، چکاوک ، قلق السلطنه ، مسافر جاده رو خیلی خوب اومدی.مخصوصا دیدار خودت با شبنم رو جالب مثال زدی!خوشم اومد. هنوز هم نمک از نمکدان بیرون میاید!
سلام
این چه حرفیه :)
ولی خود شبنم هنوز قبول نداره:))
سلام... خیلی جالب بود... دوستانت هم کم لطفی نکرده بودنا..
+ولی دیگ کم کم دارم نگران میشم علیرضا چن دوزیه پیداش نیستا :|
دوستان همیشه به ما لطف دارند
احتمالا همچنان در حال اسباب کشی و تعمیر خونه است
انگری برد که قدیمی شده .. من اونو بچه بودم قهرمان شدم :دی
عشقولی بازیمونم چشم زدی .. یک هفته اس بازی نکردیم اصلا :(((
اصلا منو خوب توصیف نکردی ..
شوما این علیرضای مارو ندیدین ؟!
بعله خوندم پستتون را که کامنتدونیش بسته بود...
خبر ندارم
خیلی خوب بود ولی خیلی بدجنسیییییییییییییییییییی امیرحسین :))))

چرا واس من حرف درمیاررررررییی؟؟؟؟؟
من کی گفتم گروه یکو شکست بدیم حالا اصن من ی سوتی دادم تو چرا ابرو منو میبری؟؟؟؟
قابلی نداشت :)))
خب ما کوچکترین نکات را برای طرف دست میگیریم :)))
امیر حسین من این پستتو ندیده بودم اصلا....
بامزه بود!!!
کی گفته من ماکت میبینم طرفمو!?!
اگه دستمان نرسد بهت!!!!
خواست خدا بوده دیرتر ببینی :)))
آره دیگه ...معلوم نیس اونموقع میذیدم شاید الان تو زندان بودم و تا چن وقت دیگه باید اعدام میشدم..:-D
والااااا...اصن یه کاری کردم که اون موقع نبینی :))
دیگه چاخان نگو داش!!!:-)
:))))))
:))))
حقیقتون گفتم.دیه!!!!
عجب لهجه ای :))
آخه کجای حرف من لهجه داشت گارداش?!?
بیشتر منظورم لحن بود تا لهجه
آخه این گارداش چی هست؟ همون داش به حساب میاد؟بعد هم یه خانوم و این لحن؟! :))
ب زبون ترکی یعنی برادر نه داش!!! این چ طرز حرف زدنه !داش یعنی چی???خجالت نمیکشی شوما!!!
خانووومی مث من میدونه ک چجوری حرف بزنه!من شوخلوق کردم باهات مثلا;)
ما مخلصیم :)))
:))
ای بابا...