کیس اکازیون

دیروز یکی از مشاورین املاک جوانی که شماره ام را داشت زنگ زد و با آب و تاب فراوان گفت چهار پنج مورد اکازیون و توپ و تاپ و عالی برایم پیدا کرده است و حتما سفارش کرد تا به قول خودشان کیس نپریده امروز این کیس های اکازیون را ببینم. برای ساعت 10 صبح وعده کردیم. انتظار داشتم وقتی به دفترشان میرسم دسته کلید را بردارد و به دیدن این اکازیون ها بریم اما وقتی رسیدم مشاور املاک محترم تازه نشست پشت میزش و شروع کرد به تماس گرفتن با این همکار و آن همکار تا بتواند کیسی برایم پیدا کند!! آخر کار آن کیسی که بعد از شصت تا تلفن پیدا کرد را قرار شد ببینیم... ساختمان مورد نظر نوساز بود و در نتیجه بسیاری از واحدها خالی بود. سرایدار افغان ساختمان زمانی که خواست یکی از واحدها را نشان بدهد، دسته کلیدی همانند دسته کلید دزدها که پر از کلید است از جیبش درآورد. حدود یک ربع معطل شدیم تا تک تک کلیدها را امتحان کند و در آخر هم درب هیچ کدام از این کیس های اکازیون باز نشد تا تشنه از سر چشمه باز گردیم و درودی بر دوستان صنف مشاور املاک بفرستیم...

+ بعد از عدم استقبال چشمگیر از پست نیمچه فلسفی آخرم، ترجیحا از این به بعد از آن پست ها نخواهم گذاشت :(