ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پنج شنبه ای که گذشت، از طرف روزنامه رفته بودیم " رفتینگ" در امواج خروشان زاینده رود. از آنجا که زاینده رود دیگر جان سابق را ندارد آب جریان عادی داشت و کلا نمیشد تعریفی که از رفتینگ می رود را در این آب آرام اجرا کرد. خلاصه اینکه سوار قایق ها شدیم و ده نفر کنار هم نشسته بودیم و پارو می زدیم بلکه خودمان بتوانیم هیجان آب خروشان را ایجاد کنیم.
در این بین نفر کناری من کسی است که اکثرا در مورد موارد دینی و قرآنی در روزنامه مطلب می نویسد و آدم جا افتاده ای است. از شما چه پنهان که ایشان از اول تا آخر مسیر زیر لب ذکر می گفتند تا مبادا برای کسی در این آب خروشان اتفاقی بیفتد! آنجایی هم که در جهت ایجاد شادی و نشاط به قایق های دیگر که از خودمان بودند آب می پاشیدیم، ایشان لب شان را گاز می گرفتند و همه را به خویشتن داری دعوت می کردند!
پس باید خیلی بهتون خوش گذشته باشه! تفریح معنوی رفتینگ ِ آرام :)
چه سعادتی ازین بالاتر :دی
احیانا آیه ای ، حدیثی در خصوص "رفتینگ" و مواهب و مضرات آن ذکر ننمودند ؟؟!!
برنامه جالبی گذاشته روزنامه تون امیرخان..فان قشنگی بوده...همواره به تفریح و نشاط...
خدا شانس بده ...


زاینده رود رو دوست دارم .
الان بگم خوش به حالت یا بگم کوفتت بشه .
حالا هر کدوم با روحیاتت سازگار بود نووووووش جوووووووونت .
چی شده ..چرا دیگه کامنت نمیگذاری امیرحسین؟...چیزی شده؟
کجا کامنت نمیگذارم؟!
منظورم پاسخ به کامنتهاس...
آهان
یک علتش مشغله زیادیه
و دیگری هم بسته شدن بلاگفا و نبود دوستان وبلاگ نویسه
نووش جونت.

عید رفتیم سامان و مارکده اینا ولی هیچکس منو نبرد رفتینگ
نووش جونت.

عید رفتیم سامان و مارکده اینا ولی هیچکس منو نبرد رفتینگ