آب، برق و دیگر هیچ


چند ماه پیش که بابا کارهای ساخت ساختمان را شروع کردند هنوز آب اونجا وصل نشده بود و برای کارهای کوچیک مجبور بودیم از همسایه ها آب بگیریم . کنار ما یک ساختمان اداری بود که در پارکینگ یک شیر آب داشت و ما با اجازه اونها از این شیر، آب بر می داشتیم. چند روز بعد شخصی که یکی از این واحد ها را اجاره کرده بود گفت که دیگه از این شیر آب برنداریم و این درحالی بود که ما قبول کرده بودیم هزینه اضافی آب را بپردازیم. فردای اون روز برای اینکه مطمئن بشه ما از اون شیر آب برنمی داریم، کل شیر آب را باز کرد تا دیگه کسی نتونه از اون شیر آب برداره...


چند هفته پیش خبر دار شدیم که همین شخص رفته تایلند برای خوش گذرونی و به خاطر افراط در همین خوش گذرونی ها به کما رفته. چند روزی همون تایلند در بیمارستان تو کما بود که فهمیدیم فوت شده و جنازه اش را برگردوندند. از دانشگاه که برگشتم دیدم کنار ساختمان، حجله عزایی برای همین شخص زدند.  بستگانش برای اینکه شب ها چراغ روی حجله را روشن کنند از ما برق گرفتند...


دنیا خیلی کوچیک تر از اونی است که فکر می کنیم...

نظرات 6 + ارسال نظر
شبــ نم جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 19:32

واقعا دنیا خیلی کوچیکه ...!!!!!!

خدا خودش به هممون رحم کنه ...

علیرضا جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 20:28 http://www.ghasedak68.blogfa.com

:|
چقدر تلخ...کاش همیشه هر کاری میکنیم قبلش به دو دقیقه بعدشم فکر کنیم

میتینگ انلاین شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 http://meetingonline0.blogfa.com/

به هیچ چیز این دنیا که اعتقاد نداشته باشم به چوب بی صدا و دوایش اعتقاد دارم.

باران شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:55

به قول مادرم :همه فکر میکنند دنیا گیر میشن.هیچ کس فکرنمیکنه یه روز باید همه چیزرو بزاره و بره...خدا از سر تقصیرات هممون بگذره...
واقعا دنیا کوچیکه.واقعا....

ناهید شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 19:37

یاد کلید اسرار افتادم!

لرمانتف شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 19:40 http://kakestan.blogfa.com

قشنگی ِ ماجرا اینجاست که ... هروقتی به اون ساختمون میرید ، چشمتون به اون خونه میوفته یا یادتون میوفته ، فاتحه ای بفرستید .

خداوند هممون رو ببخشه و بیامرزه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد