ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بالاخره بعد از اینکه سه روز هیچ چیزی نخوردم ، موعد آزمایش خفن فرا رسید. چشمتون روز بد نبینه ، برای این آزمایش خفن نه تنها سه روز هیچ غذایی نخوردم بلکه به همراه مایعات فراوان داروهای ملین را با دز بالا می خوردم. خلاصه اینکه به معده و روده ها حال اساسی دادم و حسابی هم حال خودم گرفته شد!!!
می دونستم که آزمایش خفنی هست و خودم را تا حدودی آماده کرده بودم. وقتی رسیدم به علت تاخیر ِ دکتر ، نوبت ها به تعویق افتاده بود. نوبت هر کس فرا می رسید باید لباس هایش را عوض می کرد و یک دست لباس کامل جراحی می پوشید. در ِ اتاقی باز میشد .از لای در شبیه فیلم های ترسناک بخار و دود بیرون می آمد. در میان نور شدیدی که داخل آن اتاق بود فقط یک تخت با کلی تجهیزات پزشکی کنارش می دیدم. حدود نیم ساعت تا سه ربع بعد از اینکه بیمار داخل میشد خانمی از اتاق بیرون می آمد و همراه ِ بیمار را صدا میزد. حسابی توی دلم خالی شده بود که در آن اتاق چه بلایی سر بیمار می آورند که بعد از نیم ساعت سه ربع ، نه تنها خودش بیرون نمی آید بلکه همراهش را صدا میزنند . یک ربع بعد بیمار با حال و روز بد ( شبیه افرادی که کتک خوردند یا به شدت مست هستند) و با ویلچر از سمت دیگر اتاق بیرون می آمد!!!
کم کم داشت نوبت من میشد.وقتی صدای اذان مغرب که به گوشم رسید سریع خودم را به نمازخانه کلینیک رساندم . با خودم گفتم این دم آخری نماز هم بخونم که اگه شهید شدم مستقیم برم بهشت و با حوری ها بگیم و بخندیم. در حین نماز هم غیابا از همه شماها حلالیت طلبیدم :) یاد پیش گویی نوستراداموس هم می افتادم و به خودم لعنت می فرستادم که این چند روزی که به آخر دنیا مونده چیزی نخوردم و با گرسنگی من دنیا تموم میشه!
نوبت من شد. یک دست لباس آبی رنگ بهم دادند که تنم کردم و پا به اتاق وحشت گذاشتم...
الان خواستی مثلا فضولی ملت و تحریک کنی بچه؟
برایم مهم نیست تو اون اتاق کذایی چی شده مهم این هیچ چیز خطر ناکی نیست و تو خوبی.
یکی هم طلبت دففه بعد آدم و سکته ندهی.
امیر

مُردی الان؟
من اگه بودم در میرفتم
من حلالت نمیکنم واسه استرسی که بم وارد کردی الان. آی قلبم
ولی خداییش من اول ادامه مطلبتو خوندم تازه اون جمله که گفتی فردا شب میگیو هم ندیدم،خلاصه که خدا ازت بگذره
ولی من فک کنم خیلی حالت گرفته شده چون هی این ایکونو گذاشتی:)
حال کردی نتیجه گیریمو؟:دی
من هم رفتم ولی تنها رفتم
با ویلچر هم بیرون نیومدم
فقط یکم گیج بودم تا آخر شب
ولی کلا سیستم خوبی نداره ....جدی ها :)
ااااا چه لوس بگو دیگه..

تو حس بودم که تموم شد..
بالاخره لینک گودری ام درست شد!!!
یعنی میمیرم برا این طرز نوشتنت.....همچین حساس و جالب انگیزناکش میکنی....طنزم قاطیش میکنی...بعد تازه واس تحریک آدرنالین مخاطب چار خط بی فایده رو میذاره تو ادامه مطلب که همه با کلی استرس برن ادامه مطلبو وا کنن بخونن...
یعنی اصن یه دونه ای با این نوشتنات...
مشتاقم ادامه ی ماجرا رو بشنوم...
ما این می گیم مردم آزاری علی رضا جان
حالا این فرد مجهول الحال هنوز گیج و گنگ؟
خب.....الان که اینجا نوشتین یعنی
احتمالا باید به امیدخدابهبودی ای
حاصل شده باشه که تونستین
بنویسین..........انشالله جواب
آزمایش نرمال بوده باشه و به
خیرگذشته باشه.....انشالله
یاحق...
خدا بد نده رفیق چی شده؟ نگران شدم این دیگه چه جور آزمایشیه ؟
من میدونم روم نمشه بگم