خب که چی الان می خواستی بگی اون جا بارون اومد دل ما رو بسوزونی. الان خوش حال شدی دل ما سوخت. خب منم بارون دلم خواست. اخ اخ امیر میگم خبرهاییه هوس بارون های پاییزی که می کنی. کم مونده یه سیب برداری لب پنجره بو کنی.
دقیقا هدف سوزوندن دل شما تهرونی های مرفه بی درد بود تو از وقتی من را میشناسی و به وب من سر میزنی همش میگی خبریه! حالا خبری شد؟! نه خودمونیم. بگو خبری شد؟!
به قول شاعر: مگر ابر از آن بالا چه میبیند؟، می ایسند و به حال ما گریه میکند.... . . . تازگی ها دارم به این نتیجه میرسم که غیر از پست های همیشگی ات که توصیف و تعریف یک چیزی است یا نقد و انتقاد و اینها قلم خوبی هم داری....از لحاظ ادبی خوب مینویسی...مینی مال هایت را خیلی زیاااد دوست دارم... آخخخ امیــــــــــــــــر....یعنی این چند روز نهایت عشق و حال بود....خدارو شکر...واقعا دلم برای پائیز درست و حسابی اینجوری تنگ شده بود....سوز و سرماش...باد و باروناش...رعد و برقاش....اصن هوا پر شده از بوی پائیز....بو میکشی ریه هات حال میان....
به به
منظورت اینه که به غیر از اراجیفم چیزهای دیگه ای هم می نویسم که قابل خوندن باشه؟!
آره...این هوای نم دار و ابری و بارون زده یه چیزی کم داره. میدونی که چه چیزی؟!
حالا مثلا ما که تو گرونی و دود هوای آلوده و ترافیک و شلوغی هستیم مرفه ایم اون وقت پس شما ها چی هستین. خب به من چه که تو بلد نیستی یه خبر درست حسابی به ما بدهی. از همون اول ما رو الاف کردی. علی رضا هی بهت می گم یه جوری نگو که خودش هم متوجه شه . خب فهمید دیگه الان دپرس می شه. خجالت نمی کشین آدم تو هوای بارونی می ره بیرون پیاده روی یکم تنفس می کنه حالش جا بیاد اون وقت شما دو تا تو فکر پیپ هستین. نوچ نوچ نوچ.
ما قشر مستضعفیم! شما چون تو دود زندگی می کنین نیاز به اکسیژن دارید . ما ریه هامون چیز دیگه ای نیاز داره
خیلی با حال ب
ود منم خیلی حال کردم
معلومه که خیلی حال کردی!
خب که چی الان می خواستی بگی اون جا بارون اومد دل ما رو بسوزونی. الان خوش حال شدی دل ما سوخت. خب منم بارون دلم خواست.


اخ اخ امیر میگم خبرهاییه هوس بارون های پاییزی که می کنی. کم مونده یه سیب برداری لب پنجره بو کنی.
دقیقا هدف سوزوندن دل شما تهرونی های مرفه بی درد بود
تو از وقتی من را میشناسی و به وب من سر میزنی همش میگی خبریه! حالا خبری شد؟! نه خودمونیم. بگو خبری شد؟!
به قول شاعر:
مگر ابر از آن بالا چه میبیند؟،
می ایسند و به حال ما گریه میکند....
.
.
.
تازگی ها دارم به این نتیجه میرسم که غیر از پست های همیشگی ات که توصیف و تعریف یک چیزی است یا نقد و انتقاد و اینها قلم خوبی هم داری....از لحاظ ادبی خوب مینویسی...مینی مال هایت را خیلی زیاااد دوست دارم...
آخخخ امیــــــــــــــــر....یعنی این چند روز نهایت عشق و حال بود....خدارو شکر...واقعا دلم برای پائیز درست و حسابی اینجوری تنگ شده بود....سوز و سرماش...باد و باروناش...رعد و برقاش....اصن هوا پر شده از بوی پائیز....بو میکشی ریه هات حال میان....
به به

منظورت اینه که به غیر از اراجیفم چیزهای دیگه ای هم می نویسم که قابل خوندن باشه؟!
آره...این هوای نم دار و ابری و بارون زده یه چیزی کم داره. میدونی که چه چیزی؟!
این بارونا منو دلتنگتر کرد
چرا وانیا؟
بعععله...صد در صد...اون که خیلی میچسبه...
تو که دیگه دستت تو کاره
سلام امیرجان خوبی؟
آخ که چقدر دلم هوای بارون کرد...آرامشی که قدم زدن شبانه زیر بارون بهم میده هیچی بهم نمیده حتی نوشتن های شبانه...
سلام علی خان
در چه حالی؟ رو به راهی؟
حالا مثلا ما که تو گرونی و دود هوای آلوده و ترافیک و شلوغی هستیم مرفه ایم اون وقت پس شما ها چی هستین.

خب به من چه که تو بلد نیستی یه خبر درست حسابی به ما بدهی. از همون اول ما رو الاف کردی.
علی رضا هی بهت می گم یه جوری نگو که خودش هم متوجه شه . خب فهمید دیگه الان دپرس می شه.
خجالت نمی کشین آدم تو هوای بارونی می ره بیرون پیاده روی یکم تنفس می کنه حالش جا بیاد اون وقت شما دو تا تو فکر پیپ هستین. نوچ نوچ نوچ.
ما قشر مستضعفیم!
شما چون تو دود زندگی می کنین نیاز به اکسیژن دارید . ما ریه هامون چیز دیگه ای نیاز داره
دلتون بسوزه ما قبلتر از شما بارون داشتیم ... آسمون هفته گذشته کلا ابری بود و بارونی ..و البته یه کمی هم دل من ....
ب ر ب ب!!!
سلام
رنگین کمان بارون پاییز هم میتونه دیدنی باشه. ندیدم تا حالا.
ایشالا رنگین کمون دلت را ببینی
پ ن پ!!
رعد و برق دل... فکر کنم گشنه ت بوده
دو نقطه جویای شعور! :))
دنیات رنگین کمونی پسر... :)
دل من که 24 ساعته تو رعد و برقه
مرسی
من هم هوس کرده بودم ..کلی هم زیر بارون پیاده روی کردم
مواظب باش سرما نخوری
اما بالاتر از رنگین کمان
برای من قل قل کردن آب زاینده رود است ...
هی... دست رو دلمون نگذار