افرند
افرند

افرند

رفتم تو نماز خونه. می بینم  یک بنده خدایی با انحراف 200 درجه ای داره نماز می خونه. بهش میگم قبله از این طرفه. میگه ببین نوشته کمی مایل به راست
میگم خب یعنی به رو به رو که می ایستی، کمی به سمت راست بچرخ

میگه نه، اول باید به سمت راست بچرخی بعد کمی مایل بایستی

بعد هم خداحافظی کرد و رفت

سن  و سال دار است و همیشه کت و شلوار و جلیقه سرمه ای تیره بر تن دارد. هر چند روز یکبار می آید و در مورد سهام اش سوال می پرسد. چند دقیقه ای می نشیند و بعد می رود. آرام و با طمانینه و همراه با ادب صحبت می کند. 

سراغ امور مشتریان یکی از شرکت های سهامی را گرفت. شماره و آدرس شرکت را  روی یک تکه کاغذ نوشتم و بهش دادم. گوشی اش را در آورد و شماره را در گوشی اش وارد کرد و گفت الان کاغذ را پس می دهد. 

گفتم برای شما نوشتم و به کاغذ احتیاجی ندارم. با اصرار کاغذ را پس داد. سرش را آورد جلو آرام در گوشم گفت: همسرم با این کارها موافق نیست و نباید این تکه کاغذ را در جیبم پیدا کند...

تقریبا بیست روز بود که دستمون بند بود
در تدارک شب یلدایی بودیم، که بدتین خبر سال بهمون رسید و هممون عزادار شدیم.

هنوز به مراسم هفتم نرسیده بودیم که حال پدرم بد شد و یک هفته در بیمارستان بستری شدند

اواخر هفته قبل هم حال خانومم بد شد و دکتر و دارو  دوباره مهمان ما شد

در این بین حال خواهرزاده خانومم هم بد شد و اون هم در بیمارستان بستری شد و هنوز هم که هنوزه دستشون به دکتر بنده...

در این مدت هر 72 ساعت یا 48 ساعت، یک بار وقت خواب داشتم، اون هم برای چند ساعت... قیافه به شدت داغونی پیدا کردم 


با تمام این اوصاف، خدا را شاکرم.... به خاطر سلامتی افراد خانواده ام...

فوت دایی ام هم حکمت خدا بود... ما هم راضی به قضای او


ممنونم از دوستانی که تسلیت گفتند...