افرند
افرند

افرند


دو روزه که دارم به این عکس نگاه می کنم. 
پشت این عکس چقدر حرف ها و نکته هاست.

مثل این نکته که اگر یکی از ثروتمندترین افراد جهان باشی، باز هم اولویتی در حقوق شهروندی نداری و باید در صف بایستی
مثل این نکته که در بلاد کفر میتوانی با سعی و کوشش به جایی برسی که در عین توانستن خوردن گران ترین و لوکس ترین غذاها، ترجیح بدهی در صف همبرگر ارزان قیمت بایستی، ولی در برخی کشورها ( اسم نمیارم که ریا نشه!) بعد از سال ها سعی و تلاش حق انتخابت به پراید 131 یا 132 محدود می شود و ترجیح دادن بین چند اپشن خیلی معنی ندارد.

مثل این نکته که هر چقدر هم خاص باشی، ممکن است دلت برای همبرگر کثیف تنگ شود.

مثل این نکته که چرا تیپ بیل گیتس با تیپ من شبیه است؟! چرا پالتو پوست روباه و کفش سوسماری نپوشیده؟!

مثل این نکته که...

بگذریم. بگذارید باز هم به عکس خیره بشیم

فرشاد را بعد از شش هفت سال، به طور اتفاقی در سوپرمارکت نزدیک محل کارم دیدم، دقیقا شبیه ده پانزده سال قبل بود. نه تغییری در صورت، نه تار سفید در موها، نه تغییر در سبک و سیاق رفتار

در بین ما، بیشترین استعداد را داشت، اما همانند بسیاری از دیگر با استعدادها، یاغی بود. بگذارید از فوتبالیست ها برای فهم بهتر موضوع کمک بگیرم. در ایران، معمولا بازیکنان بااستعداد و خلاق، خیلی اهل سازگاری و کوتاه آمدن نیستند. علی کریمی  و خداد عزیزی نمونه هایی از آنها هستند. یا حتی همین مجتبی جباری که در سکوت و ار سر ناچاری از فوتبال خداحافظی کرد. اما در دیگر کشورها روند این گونه نیست. فرانس بکن باوئر، پست مدیریت عالی می گیرد و مسی و رونالدو با همه استعداد و یاغی گری که دارند، از چارچوب ها خارج نمی شوند و به رستگاری می رسند.

اما فرشاد در هیچ چارچوبی باقی نماند. امروز که از حال و روزش سوال کردم، گفت فعلا بیکار هستم و از همسرم هم طلاق گرفته ام. به شوخی گفتم چقدر تحولات عمده ای داشتی!

به نظر نمی رسید که برنامه خاصی برای آینده داشته باشد، شاید ادامه همان یاغی گری، ادامه لجبازی با روزگار، ادامه بی خیالی...

سال ها پیش که سریال لاست را شبانه روزی دنبال می کردم، این موضوع دائم در ذهنم بود که اگر من جای یکی از این افراد بودم، چه تخصصی دارم که در یک جزیره ناشناخته به کمک من و دیگران بیاید؟ پزشکم؟ میتونم با کمترین مصالح خانه بسازم؟ میتونم از طریق ستارگان، جهت ها را تشخیص بدهم؟ از مسائل فنی مثل تاسیسات برقی، مکانیک خودرو یا سیستم های ارتباطی سررشته دارم؟ می تونم با ساز زدن حال اطرافیانم را عوض کنم؟

از اون موقع تا به حال همچنان در ذهنم هست که باید در یک زمینه هم که شده تخصص پیدا کنم.  من آقازاده نیستم و پول بادآورده هم نداشته ام. اگر در بدترین شرایط مثل جنگ یا بلایای طبیعی باشیم، نه آقازاده بودن یه کمکمان می آید نه پول های بادآورده. اگر در یک چشم به هم زدن، تمام سرمایه مادی یک نفر از بین برود، فقط داشتن تخصص است که می تواند امیدها را زنده نگه دارد.