افرند
افرند

افرند

همکارم چند ارباب رجوع داشت

وقتی کارشون تموم شد بهشون گفت: «دفعه دیگه جملگی نیایید»

یک لحظه حس کردم  بزرگان ادبیات در اتاق بغلی هستند

تفاوت های زن و شوهری

رفتم کیسه بوکس خریدم

خانمم تا من و کیسه بوکس را دید، پرسید رنگ دیگه اش را نداشت؟!  :)


گاهی شرایط اونطور پیش نمیره که براش برنامه ریزی کردی یا احتمال میدادی که باید اونطور بشه

گاهی چنان در میان هجمه های روزگار گرفتار میشی که وسط روز حس میکنی از درون داری خالی میشی

ذوب میشی و در زمین فرو میری

این موقع هاست که دیگه نایی برای بلند شدن نداری 

 باید ساعت ها بشینی تا بلکه سرمای زمستانی وجودت، دلت را احاطه کنه

 اون وقت دوباره راه بیفتی به دنبال روزهایی که بهاری است...