در چشم به هم زدنی فصل بهار تمام شد. فصل بهار با کلی خاطره و یادگاری به روزهای آخرش رسیده. اولین چیزی که فصل بهار به یادم میاره عید نوروزه و بعد از آن هم امتحان و سفر. این فصل به اعتقاد خیلی ها بهترین فصل برای سفره و من هم خوشبختانه دو بار به جاده ها زدم که حالا واقعا حسرت می خورم که فقط دو بار بود. کمی که به عقب برگردم یادم میاد که چقدر از ماه خرداد به خاطر امتحانات آخر سال متنفر بودم. همیشه تولدم را در شرایطی پر فشار و استرس طی می کردم. اما آخر خرداد که میشد و نوید سه ماه تعطیلی تابستان را می داد، دل تو دلم نبود. این 90 روز تعطیلی و خوابیدن های طولانی مدت، نهایت خوشی آن روزهایم بود.یادمه اون سال ها وقتی برنامه کودک و نوجوان شروع میشد گوشه صفحه تلویزیون و در کنار خانم مجری ، همیشه یک شمارشگر بود که نشان میداد تا آخر تابستان چند روز باقی مانده . من هر روز تعداد روزهای باقی مانده را میشمردم و حساب می کردم تا پایان خوشی چند روز مانده. درست کردن توپ های دو پوسته و سه پوسته و از صبح کله سحر تا دم دم های غروب توی کوچه گل کوچیک بازی کردن ، دوچرخه سواری کردن از این محله به اون محله ، کلاس های شنا و فوتبال و زبان و ...و در نهایت هم مهمانی های طولانی مدت خونه مادربزرگ، تفریحات سالم آن دوره و زمانه ام بود.یادش به خیر . اما حالا که درسی در کار نیست و رسما سرکاریم( از اون لحاظ!) دیگه تابستان برایم جذابیتی ندارد. تحمل این همه گرمای طاقت فرسا و آفتاب های سوزان و بدتر از آن تحمل تشنگی و گرسنگی ماه رمضان، تابستان را برایم به بدترین فصل سال تبدیل کرده. حالا روزها را مرتب میشمارم تا ببینم این 90 روز کی به پایان میرسد و میرسیم به پادشاه فصل ها...
+ پیشنهاد موسیقی: قطعه بسیار زیبای رقص بهار - شهرداد روحانی