افرند
افرند

افرند

سن  و سال دار است و همیشه کت و شلوار و جلیقه سرمه ای تیره بر تن دارد. هر چند روز یکبار می آید و در مورد سهام اش سوال می پرسد. چند دقیقه ای می نشیند و بعد می رود. آرام و با طمانینه و همراه با ادب صحبت می کند. 

سراغ امور مشتریان یکی از شرکت های سهامی را گرفت. شماره و آدرس شرکت را  روی یک تکه کاغذ نوشتم و بهش دادم. گوشی اش را در آورد و شماره را در گوشی اش وارد کرد و گفت الان کاغذ را پس می دهد. 

گفتم برای شما نوشتم و به کاغذ احتیاجی ندارم. با اصرار کاغذ را پس داد. سرش را آورد جلو آرام در گوشم گفت: همسرم با این کارها موافق نیست و نباید این تکه کاغذ را در جیبم پیدا کند...