افرند
افرند

افرند

سلام

الان که این پست را می نویسم، بیش از دو هفته از زمانی که زندگی ام دو نفره شد، می گذرد.

هنوز نتونستم به طور کامل این موضوع را هضم کنم که از این به بعد،  زندگی ام از تجرد جدا شده است و دریچه جدیدی از زندگی به رویم باز شده.

پروسه طولانی سپری شد. از زمانی که یک روز  از خانمی دعوت کردم که به یک کافی شاپ بیاید و حرف دلم را بزنم، تا روزی که محرم هم شدیم.

حتی خانواده ام هم باور نمی کردند. امیرحسینی که همیشه دیدگاه خاصی نسبت به ازدواج داشته،  چند روز قبل از شروع ماه رمضان گفت " پاشید بریم خواستگاری"

 اما از زمانی که کار وارد مرحله رسمی شد، همه چیز به سرعت برق و باد گذشت و الان صفحه دوم شناسنامه ام دیگر سفید نیست


وقتی داشتیم امضاهای معروف را می زدیم، محضردار گفت در اولین زمان حتما برید پابوس آقا امام رضا...

هر دو خندیدیم، چون از قبل طلبیده شده بودیم

امشب راهی مشهد هستیم

همین جا از همه حلالیت می طلبم

ان شاء الله نایب الزیاره تون خواهم بود