افرند
افرند

افرند

وقتی مجبور به جابه جایی و انتقال از دفتر قدیم به دفتر جدید شدیم، هنوز دفتر جدید به طور کامل آماده نبود. دفتر جدید در ساختمان در حال بازسازی واقع شده بود و من هر چه به رییس و روسا گفتم که اینجا به این زودی ها تکمیل نمی شود گوش ندادند و رفتند. دفتر را در حالتی تحویل گرفتیم که هنوز کولر نداشت، سنگ دیوارهای راهرو نصب نشده بود. پله ها به صورت سیمانی بود و منتظر سنگ. گاز وصل نبود و هزار و یک مشکل دیگر. در این مدت از دردگلو و به آسم رسیدیم از بس که خاک خوردیم! فکر کنید نصب کولرگازی در حالتی که تمام لوله های لازم از قبل آماده بود، یک هفته طول کشید. آن هم در شرایطی که با تخریب دیوار همراه بود و چون نباید از پشت سیستم تکان می خوردیم، تمام این گرد و خاک ها را با سس خوردم! هنوز گاز وصل نشده و یک ماهی می شود که غذایم را سرد میخورم. از سر و صدای برش سنگ در راه پله ها که بگذریم و خاکی شدن تمام لباس هایی که داشتم را هم نادیده بگیریم، پس از این یک ماه اوضاع رو به بهبودی است. تقریبا سنگ دیوار و راه پله ها تکمیل شده است و مانده است گچ کاری بالای آنها...کولر نصب شده ولی گاز هنور که هنوزه قطع است. حالا اینها به کنار...مالک ساختمان امروز زنگ زده است به تمامی همان رییس و روسا که ساختمان دیگر تکمیل و آماده بهره برداری است!!

امروز دوباره همان رییس و روسا زنگ می زدند به من که کار تمام شده؟ اوضاع رو به راهه؟ حالا من هر چقدر از کم و کاستی ها می گفتم فکر می کردند غر بیخود می زنم اما بعید می دانم یکی از آنها می توانستند حداکثر چند ساعت در این شرایط باشند... آخر سر دیدم فایده ندارد. یکی از آنها که زنگ زد گوشی را بردم پیش استاد سنگ کاری که داش با سنگ فرز، پله ها را به اندازه درست برش می داد... گوشی را دقیقا بردم نزدیک همین سنگ فرز و به رییس و روسا گفتم بشنوید...این است شرایط هر روز ما...زپرررررررررررررررررت

نظرات 6 + ارسال نظر
شب نم پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 21:44

من که به گرد و خاک خیلی حساسم .ینی هیچ جوره نمیتونم باهاش کنار بیام .
من بودم نمیرفتم .اصلا استعفا میدادم .سلامتی آدم مهمتره .
آلودگی هوا .آلودگی صوتی .....سرفه .عطسه .غذای سرد .گرما .

غیر قابل تحمله .اونجا محل کاره ؟ !!!
ارباب رجوع که میاد چیزی نمیگن ؟ اصلا با این شرایط میان ؟!!!

به این امید تحمل کردیم که روزهای خوب میان :|
فکر کن دیروز تو این شرایط از بورس بازرس اومده بود!

عارفه جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:09

اااای وای دقیقا بعد از سه سال تاخیر به احتمال زیاد ما هم بریم خونه جدیدمون اولش همین بساط رو داریم

خونه نو مبارک...کی سور میدی؟!

دل آرام جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 17:32 http://delaramam.blogsky.com

آخه حتی رفت و آمد هم توی این محیط سخته چه برسه به تحمل اونهمه خاک و صدا...
خیلی دوست داشتم قیافه یکی از اون روئسای عزیز رو ببینم وقتی داشتی در کنار سنگ فرز باهاشون حرف میزدی...

شاید باورش سخت باشه که تو این مدت نمی تونستیم با لباس درست و حسابی سرکار بیایم چون فقط خاکی و کثیف میشد...
زیر سبیلی از کنار قضیه می گذشتند و می گفتند خب درست میشه حالا!

علیرضا شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:14 http://ghasedak68.blogfa.com

خوب نتیجه چی شد؟؟؟کاری هم می کنند یا فقط زحمت کشیدند از جریان باخبر شدند؟؟؟

منتظر این هستند که اینجا کاملا آماده بشه تا نزول اجلال بفرمایند!!

عارفه شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:57

بگذار برییییم ما پامون برسه به اون خونه بعد سور بخواه
کی می ای کمک اسباب کشی؟

حالا شما زودتر سور بده...والا... یهو دیدی دو روز دیگه ما نبودیم! خدا را خوش میاد سور نخورده بمیریم؟! :))

مریم شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:44

شما که مرد روزهای سخت هستید جناب ...
در عوض به آیندگان خواهید گفت "ما خاک اینجارو خوردیم.."

وقتی دست میذاریم روی زانومون که بلند شیم کل هوا را خاک میگیره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد