افرند
افرند

افرند

صبح گاه

دیروز برای 5:15 دقیقه صبح بلیط گرفته بودم. ساعت 2 بعدازظهر تهران قرار داشتم و هر جور حساب کردم دیدم این موقع بهترین زمان برای گرفتن بلیط هست. نه مجبورم خواب نصفه و نیمه شبانه اتوبوس را تحمل کنم و نه اینکه شش هفت ساعت تو اوج گرمای تابستان و ماه رمضون مجبور میشم تو تهران چرخ بزنم. برای همین بعد از سحری، سوار موتور شدم و به سمت ترمینال حرکت کردم.

هنوز هوا تاریک بود و هیچ کسی در خیابان ها نبود. از کنار شهرداری که رد شدم فقط دو سرباز را در حین انجام وظیفه دیدم. به چهارباغ که رسیدم در بین هر سی چهل مغازه می تونستم روشنای یک مغازه را ببینم که این موقع صبح هم در حال کار بودند. مغازه درودگری دیدم که شاید بعد از سحری داشت کارهای عقب افتاده اش را انجام میداد. مغازه میوه فروشی دیدم که صاحب اش روی چهارپایه ای بیرون مغازه منتظر رسیدن بارهای امروز بود. یکی دو سوپری دیدم که با یک لامپ پر نور بیرون مغازه می خواستند از دور اعلام کنند که ما هستیم. دکه های پلیس هم در سر چهارراه های اصلی باز بودند و یکی دو سرباز و شاید افسر ، شیفت شبانه شان را طی می کردند.


این موقع شهر را قبلا هم دیده بودم. سال 89. اون موقع پیمانکار بودم و پروژه آبرسانی در دست داشتم. کارگرها به خاطر گرمی هوا فقط از اذان صبح تا اذان ظهر کار می کردند. از کشور افغانستان بودند و به شدت مقید. اینطور نبود که به دلیل کار در زیر نور آفتاب، روزه گرفتن را رها کنند. کار می کردند و روزه هم می گرفتند. اون موقع هم یادم هست که وقتی هنوز اکثر افراد در خواب بودند، بعد از نماز صبح سوار وانت میشدم و به سمت محل پروژه می رفتم... هر روز صبح خلوت بود اما یادم هست که صبح روز 21 ماه رمضان، خلوت تر از همیشه بود....

نظرات 9 + ارسال نظر
عارفه یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 16:07

شما چه قدر پسر گلی شدی این قدر حرف گوش کن شدی

شانس تو بود و گرنه همون موقع که به سمت ترمینال می رفتم این پست را تو ذهنم نوشتم :))

مریم دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 00:54

واااای مدرسه چهارباغ !!..خیلی قشنگه..
پروژه آبرسانی !!!...درمورد تخصص شما دچار سردرگمی شدم مهندس جان..

اون موقع جوان بودم!

شب نم دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 09:59

اوووووووه .اووو وه.
قراراشون رو تهر ان میذارن.!!!!!
اولین قرااااااار؟!!!
قرار دوستانه .آیاااااااا؟!!!
قرار کاری ؟اداری؟دانشگاهی؟شغلی؟....

آخه کی ماه رمضون تو یه شهر غریب و تو اوج گرما از اون قرارها میذاره؟!
بابا قرار دانشگاهی بود :)

شب نم دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:57

امیر حسین ؟ !
ما خودمون ختم روزگااااااریم .
دانشگاه بهااااااانه س .
بععععععله .

والا من با ختم و هفته و چهلم نسبتی ندارم :)) فقط برای قرار دانشگاهی در این جهنم گرما رفتم و برگشتم :))

عارفه دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 13:06

من یک بار گفته بودم مریم خیلی سردرگم نشو ایشون به ابوالمشاغل ملقب هستند تازه شیفت شب هم یه کارهایی می کنه جهت ریا نمی گم.واااای امیر یه چیزی دیدم مردم از خنده فقط یاد تو بودم ها. یه چیز مسخره هست تو اینستا دیدی اسم می نویسن بعد می گن شغل این اسم چیه اسم امیر حسین فکر می کنی شغل چی زده بوددد؟
حالا چیزیت می شود دل خوش کنی به خاطر من نوشتی ایششش اصلا پستت مال خودت.

نه...این را که میگی ندیدم تو اینستا...جریانش چیه؟
حالا شغل من چی بود؟

یکی از اقوام یک بار از مادرم پرسیده بود که امیرحسین حالا چیکار میکنه که مامانم هم گقته دقیق نمیدونم! :))

مریم دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 13:51

هیچ امکانی وجود نداره تا ما از سن و سال شما مطلع بشیم جناب ؟
آخه این کلماتی مثل "جوان بودم" یا "از ما گذشته" رو خیلی بکار میبرید و باز مائیم و سردرگمی !!!

فرقی که نمیکنه...

عارفه دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 14:17

هیچی از این پیج مسخره ای اسم می نویسه بعد می نویسه چه شغلی خواهد داشت.
تابلو است دیگهچه شغلی زده بود. دیگه.من اذیتت می کردم چی می گفتم می تونی خودت انتخاب کنی شیفت شب باشی یا روز
راستش منم از مدل تو خوشم می اید و منم شاید همین مدلی شوم اون چیزی که من می بینم از بیرون اینه امیرحسین در هر دوره از زندگی اش به حرفه ای پرداخته که دوست داشته.
منم دوست دارم حرفه های مختلفی رو تجربه کنم.
دوست دارم تئاتر بازی کنم معلم تاریخ شوم یک روزنامه نگار عالی شوم

این خوبه که آدم کارهای مختلفی را امتحان کنه اما به یاد داشته باش که باید در یک زمینه خاص تخصص بالایی داشته باشی...

علیرضا دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 16:35 http://ghasedak68.blogfa.com


همین که کارت معلوم نیست دختر نمیاد حوالی تو ،که تا حالا زن نسده ی...
کلا زندگیا خیلی داره فرق میکنه...حتی نسبت به همین چند سال پیش.من یادم نمیاد اون موقع که کاوه بودیم و آخر شب از خونه مامان اینا برمیگشتیم خونه مون خیابونا انقدر شلوغ باشه...مثلا اون موقع ها ساعت ۱۲ شب خیابونا خلوتیشون مشهود بود.یا مثلا اگه نصف شب میرفتیم درمانگاهی جایی هری پری یه ماشین رد میشد.ولی الان ساعت دو و سه هم تو خیابون باشی هم سوپریا خیلیاشون بازن و هم مردم بیدارن کلا.توی ماه رمضون اتفاقا به نظرم بیشتر هم شده.ما خودمون با وجودی که میدونیم شب کوتاهه و باید زود برای سحری بیدار بشیم شبا از مهمونیامون دیر میایم خونه هامون.چون توی طول روز با وجود گرمای زیاد و روزه بودن فرصت تفریح و با هم بودن و کلا هیچ کاری نیس.شبا تا دیروقت مهمونیامون ادامه داره و کلا بیداریم..

ببینم این ماه رمضون هم همون قدر مثل سابق مهمونی رفتی و مهمونی دادین؟

خورشید سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 17:55

آقای امیر حسین افرند.. مبارکا..

ممنون...بر شما هم مبارک :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد