ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شب قبل را در اتوبوس نخوابیده بودم... از ساعت 5 صبح بیدار بودم و تا بعدازظهر در همایشی شرکت کرده بودم.
عصر به خانه یکی از اقوام رفتم تا شب را همان جا بخوابم و دوباره فردا صبح به همایش دیگری بروم
تا ساعت 12 شب شیک و مجلسی خودم را بیدار نگه داشتم اما انگار قیافه ام تابلو بود که آلارم " لوو باطری" می داد
برای همین اصرار کردند که بخوابم
به آرزویم رسیده بودم و با کمال میل قبول کردم
رخت خوابی برایم پهن کردند و داشتم شب به خیر میگفتم که ناگهان زنگ در به صدا در آمد و مهمان دیگری از راه رسید
و از آن جهت که با این مهمان جدید به شدت رودربایستی داشتم مجبور شدم تا ساعت 2 صبح بیدار مانده و به بررسی تکامل صنعتی جوامع عربی حوزه خلیج فارس در توسعه لیبرال دموکراتیک امکانات بشری بپردازم!!!
من جای تو بودم بعد از همایش یه راست میرفتم هتل یا اصلا یه مهمانپذیر اون پایین شهر .اما درعوض راحت تا صبح میخوابیدم .